پارت

پارت2

ویو ات

از استادیوم زدم بیرون و سوار ماشین شدم و به سمت خونه ی امیلی حرکت کردم... وقتی رسیدم زنگ درو زدم...

امیلی:اومدی

ات:اره... چی شد کجا رفتین؟!

امیلی:بشین تا برات تعریف کنم...

ات:*نشست روی مبل*

امیلی:*همه چیو براش میگه*

ات:پشمامم...

امیلی:اره دیگه...

داشتم همین جوری با امیلی حرف میزدیم که یه ایمیل برام اومده بود... جواب درخواستم به عنوان یه بازیکن جایگزین توی گیمری بود... یه شماره داده بود... با اون تماس گرفتم... اسم رهبر گروه کیم سوکجین بود...

ات:سلام

کیم:سلام ات؟!

ات:بله خودم هستم...

کیم:با درخواست شما به عنوان بازیکن جایگزین موافقت شده... فردا به لوکیشنی که براتون میفرستم بیاید... پایگاه گروهه...

ات:بله خیلی ممنون حتما!

کیم:خدا نگهدار...

ات:خدا نگهدار...

اخجونننننننن ایول... خیلی خوشحالم... هورااااااااا

امیلی:چی شده به منم بگو!

ات:قبول شدم!

امیلی:تبریک میگم خانم... توی گروه مین شوگا افتادی!؟

ات: اره... تو پوست خودن نمیگنجم...

امیلی:خب پس بریم لباس بخریم؟

ات:بریم!

سوار ماشبن شدیم و به سمت پاساژ حرکت کردیم... رسیدیم یه مشت چرت وپرت به اصرار امیلی خریدیم...

___________________

حمایتت؟!
دیدگاه ها (۰)

پارت3شبویو اتامیلی با ماشین رسوندم خونه و خودم برگشتم خونه خ...

بچه ها عکس هارو یادم رفته بود بزارم الان میزارمعکس دخترا

پارت2ویو اتاز استادیوم زدم بیرون و سوار ماشین شدم و به سمت خ...

تولدت مبارک امیدمتولدت مبارک نور زندگیمتولدت مبارک ❤️❤️❤️❤️❤...

میکنه و میگه تهیونگ: بیبی داری عصبیم میکنی خونه من نه خونمون...

پارت ۳۸جیمین یه لباس رسمی میپوشه جیمین: زود تر حاضر شو باید ...

پارت دوم رمان یونگی و ات

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط