خسته ام

خسته ام...
از تمام آدمهایی کـ هستند و نیستند
ادعا میکنند دوستت دارند و این را هرروز بـ تو میگویند
دریغ از یک ذره عشق یک ذره دوست داشتنـ
کسی ک بخواهدت پی تو میگردد...
پی گیر احوالت میشود ڪ مبادا حس کنی تنهایی مبادا دلت بگیرد مبادا خنده از لبهایت محو شود...
خنده از لبهایم محو نمیشود و غم از دلم...
میخندم با چشمانی ک گریان است پشت این قهقه هایم دردی است ڪ هیچکس توان فهم آن را ندارد
چه حس خوبی است کسیـ دلی بخواهدت...
من حس خوبی ندارم
حس خوبی ب زندگی به روزهایم به فصل ها به آدم هایی ڪ تنهاترم کردند
حق من نیست ...
حق من نیست این بی حس شدن ها
بی حس و بی تفاوت نسبت به زندگی
افسرده نیستم ناراحت هم نیستم راستش فقط حسی ندارم
شاید یکی از بدترین و دردآورترین ها باشد این بی حس شدن ها کاش اتفاقی بیفتد کاش این آفتابی که پشت ابرهای تیره ی غم آلود است بیرون بیاید
کاش صبح شود این شب تاریک
کاش بتوانم زندگی کنم .حالتی که من به آن دچارم زنده بودن است ...
مثل کسی که میبیند ولی نگاه نمیکند
مثل کسی که میشنود ولی گوش نمیدهد ...
زنده ام ولی زندگی نمیکنم
دیدگاه ها (۲)

درس ضمیرهارایادنمی گیرم!!!! #من...... #تو.....وا...

.بنویس ، عاشق بی دل ! بنویس !عشقُ با خطِ شکسته بنویس !تو رَج...

سه تارم ، راست میگوید ، کمی ناکوک و بد حالممخالف میزنم ، زیر...

زندگی گاهی قفس گاهی قناری میشود...سهم ماهیها زمانی ؛ بیقراری...

part ۳با صداش به خودم امدم که میگفت :_ هوی تو کدوم دنیایی؟؟ ...

~من پیشتم~ پارت ³یونگی:دخترک وارد شد....خدایا چقدر شبیه خود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط