تلنگر

#تلنگر

🌐 چرخیدیم و چرخیدیم  رسیدیم به دوره 50-60 سالگی

♦️ در روزگاری نه چندان دور،
پنجاه شصت سالگی سن آرام و قرار بود.
سن آرامش و آسایش بود
سن نشستن و نتیجه یک عمر تلاش کردن،را دیدن بود...
عروس داری و پسرداری و نوه داری بود...

پنجاه شصت ساله ها جزو بزرگان فامیل و خانواده بودند و برای خودشان حرمت و احترام و برو و بیایی داشتند.
برای نوجوانان و جوانان فامیل الگو بودند .

اما امروز پنجاه شصت ساله های ایرانی وضع ديگرى دارند .
نه مانند پنجاه شصت ساله های جوامع سنتی و سالیان قبل احترام بزرگتری و ریش سفیدی دارند !
و نه همچون  پنجاه شصت  ساله‌های جوامع پیشرفته ثبات مالی و امنیت اجتماعی !

پنجاه شصت ساله‌ امروز ایرانی هنوز دارد زبان خارجی یاد می‌گیرد تا بعد ببیند چه باید بکند! نگرانی‌های یک آدم بیست ساله را دارد .
در روزگاری که فرزندانش ، خیلی برایش
تره خُرد نمی‌کنند ،
او باید حواسش به همه‌ آنها باشد.
و باید مشکلات همه را سر و سامان بدهد .
و مشکلات خودش را نیز به تنهایی بدوش بکشد .
پنجاه شصت ساله ‌امروز باید
به فکر تامین مسکن و شغل فرزندانش باشد و  برآورده کردن کوهی از توقعات ریز و درشت انها .
بدتر اینکه هیچکس حال و روزگار او را درک نمی کند و نمیفهمد.
برای رسیدن به خیلی از خواسته هایش 50 - 60 سال دویده اما هنوز چشم به آینده دارد!!؟

باید به تنهایی با همه این مشکلات  کنار بیاید همه منتظر او و متوقع از او هستند.
اگر بازنشسته شود ،
ماندن در خانه ، همان و اوقات تلخی های سرزنش کننده همان !!!

روزگارش ثبات اقتصادی ندارد .
و آینده‌اش نيز هنووووووووز مبهم است !؟
اما دیگر بدنش طاقت ندارد
گاهی فشارش بالا می‌رود و گاهی پایین می آید ،
گاهی تپش قلب می‌گیرد ،
وگاهی بی حوصله ،
گاهی نفس نفس میزند ،
گاهی قند خونش بالا میرود گاهی قند خونش افت میکند
گاهی تنگی نفس میگیرد،
خلاصه ...... ، حتی جرأت نمیکند بگوید بابا عمری از من گذشته است!
نیم قرن و.... اندی ...

پنجاه شصت ساله‌هاى این روزگار همان‌هایی هستند که در بلاتکلیف‌ترین دوران این سرزمین رشد کرده اند ،
نسل سوخته ای که تمامی آزمون و خطاها ، روی آنها صورت گرفته ،
بدیهی‌ترین تفریحات دوران نوجوانی و جوانی برای آنها جرم محسوب میشد ،
هر چیز خوبی برایش بد بود!
همه چیز گناه سنگینی بود
حتی خندیدن !
دلهره و ترس و نگرانی جزئی از وجودشان شده و با آن هابزرگ شده اند.

به جای لذت دوران جوانی
تیر و ترکش نصیبشان شده
و به جای نجوای عاشقانه های یار،
نفیر موحش آژیر خطر و سوت کر کننده خمپاره و بمب

او همه راه ها را رفته است
همه سدها را شکسته است
اما هنوز پشت درهای بسته ایستاده !
چون باید به دیگران کمک کند ،
تا قفل های واقعی و مصنوعی را بازکند.

آنها در بچه گی مطیع بودند و پر کار،
در هر صفی که فکر کنید ایستاده اند ،
این پنجاه شصت ساله های امروز در بزرگسالی نیز مطیع هستند ،
و آماده به کار!
همیشه منتظر سرابی به نام آینده ‌بهتر بوده اند ،

توهّمی که نیامد و شاید هیچوقت هم نیاید !؟

پنجاه شصت سا‌له‌ عزیز
قوی باش ....... 
  همانا مانند منی و من دردت را میدانم چرا که حتی دیگر بجز خودمان کسی ما را نمیفهمد
اگر اعتباری هنوز باقی است نه به این خاطر که معتبری بلکه هنوز برای این میخواهند ترا که بفکرشان باشی و باشی تا بمانند
همیشه پایدار باشی هم نسل من که هنوز هم شاید اعتباری بدنیا داشته باشی
پس قوی باش و قدر همین را بدون....🙏😔❤️
دیدگاه ها (۲)

🔘داستان کوتاه ‌مادر نابینا کنار تخت پسرش در شفاخانه نشسته بو...

مثلِ آن کاری که با عاشق، جدایی می‌کنددوری‌ات بدجور دلها را ه...

‏مهم ترین چیزی که یاد گرفتم اینه که هر کَسی ممکنِ قلب داشته ...

‌ ‌ نفسم نفس بیاور که دگر نفس ندارمبه هوای دیدن تو سر هیچکس ...

برادران لیلا

#سمیرا_خادم (لنه میته سن)؛ زن دانمارکی که به اسلام شیعه گروی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط