دلم یک آدمِ غریبه ی امن و آرام می خواهد
دلم یک آدمِ غریبهی امن و آرام میخواهد
وَ پذیرنده، و شنونده، و پناه دهنده
کسی که قضاوتم نکند و فقط گوش کند
کنجکاو نشود بیشتر نپرسد سرزنش نکند دلیل نخواهد
دلم نگاهی بیگانه اما گرم می خواهد
یک دوستی عمیق ولی کوتاه
یک همنشینی سالم اما بدون ادامه
یک نفر که انگار مرا از جنگل سرد و تاریکی
که در آن گم شدهام نجات بدهد
به کلبهی دنج و گرم خودش ببرد برایم چای بریزد
و بیآنکه بپرسد چرا و از کجا می آیم مقابلم بنشیند
حرف های مرا بشنود و حالم که خوب شد نپرسد کجا
فقط راه خیابان را نشانم بدهد و برایم آرزوهای خوب کند
و از او که دور شدم احساس کنم خدا را در کالبد
یک انسان ملاقات کردهام که اینقدر آرامم.
وَ پذیرنده، و شنونده، و پناه دهنده
کسی که قضاوتم نکند و فقط گوش کند
کنجکاو نشود بیشتر نپرسد سرزنش نکند دلیل نخواهد
دلم نگاهی بیگانه اما گرم می خواهد
یک دوستی عمیق ولی کوتاه
یک همنشینی سالم اما بدون ادامه
یک نفر که انگار مرا از جنگل سرد و تاریکی
که در آن گم شدهام نجات بدهد
به کلبهی دنج و گرم خودش ببرد برایم چای بریزد
و بیآنکه بپرسد چرا و از کجا می آیم مقابلم بنشیند
حرف های مرا بشنود و حالم که خوب شد نپرسد کجا
فقط راه خیابان را نشانم بدهد و برایم آرزوهای خوب کند
و از او که دور شدم احساس کنم خدا را در کالبد
یک انسان ملاقات کردهام که اینقدر آرامم.
۹۱.۳k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱