در اندرون من خسته دل ندانم کیست

در اندرونِ من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...
دیدگاه ها (۱)

وقتیکسی حرف از رفتن میزندمدت هاست رفته!فقطمی خواهد مطمئن شود...

‌‌‌سرفه اگر کنمخاک می‌پاشداز این درونِ متروکه‌ی‌ بی‌ساکن ...

‏بسوختیم در این آرزوی خام و نشد ...

برای آدم نابینا الماس و شیشه یکیست ،اگر کسی قدر تو را ندانست...

آنک چنان می‌رود ای عجب او جان کیستسخت روان می‌رود سرو خرامان...

آنک چنان می‌رود ای عجب او جان کیستسخت روان می‌رود سرو خرامان...

ندانم هیچچرا این مرغِ بوتیمارفسرده در درونم زار ، می خواندو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط