چه دردیست در میان جمع بودن

چه دردیست در میان جمع بودن
ولی در گوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن
برای هر لبی شعری سرودن ولی لبهای خود همواره بستن
چه دردیست در میان جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن
به رسم دوستی دستی فشردن... ولی با هر سخن قلبی شکستن
به نزد عاشقان چون سنگ خاموش
ولی در بتن خود غوغا نشستن
به غربت دوستان بر خاک سپردن
ولی بر دل امید به خانه بستن
به من هر دم نوای دل زنند بانگ چه خوش باشد از این غمخانه رستن...
# سیاوش قمیشی
دیدگاه ها (۹)

دکلمه :آن ﻟﺤﻈﻪ ﻛﻪ از ﻧـﻴﺎز اﻧﺴﺎندارد ﻧﻪ ﻛﻢ از ﻫﻮای ﺣﻴﻮان ﻳﻚ ...

ﻗﺼﻪی ﻣﻦ و ﻏـﻢ ﺗﻮ ﻗﺼﻪی ﮔﻞ و ﺗﮕﺮﮔﻪﺗﺮس ﺑﻲ ﺗﻮ زﻧﺪه ﺑﻮدن ﺗﺮس ﻟـﺤﻈ...

این پست تقدیم به همه دوستای با معرفتم که کنارم بودنصوبهم یاد...

وویی چه نازه...روز همگی بخیر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط