پرنده بودم و از آسمان جدا کردی
پرنده بودم و از آسمان جدا کردی
مرا درون خیالات خود رها کردی
قفس نگاه تو بود , هوای دانه و دام
مرا به خویش اگر ساده مبتلا کردی
دلم چگونه نباشد وبال بال و پرم
دلی که مرغ غزلخوان میله ها کردی
چگونه با تو بگویم تمام حرفم را
تویی که مثل غریبه, همیشه تا کردی
گلوی خشک و لب شوره زارو تنهایی
چنین شکسته لبم را تو بی صدا کردی
به من نگو که پرنده اسیر می میرد
مرا غریبه تو از آسمان جدا کردی
#پوران_محتشم
مرا درون خیالات خود رها کردی
قفس نگاه تو بود , هوای دانه و دام
مرا به خویش اگر ساده مبتلا کردی
دلم چگونه نباشد وبال بال و پرم
دلی که مرغ غزلخوان میله ها کردی
چگونه با تو بگویم تمام حرفم را
تویی که مثل غریبه, همیشه تا کردی
گلوی خشک و لب شوره زارو تنهایی
چنین شکسته لبم را تو بی صدا کردی
به من نگو که پرنده اسیر می میرد
مرا غریبه تو از آسمان جدا کردی
#پوران_محتشم
۱.۲k
۰۵ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.