سِناریوعـ💕 💢
#سِناریوعـ💕 💢
ساعت ۱۲ شد و ت از ذوقُ شوق بسیـــار نمیدونستی چیکار کنی،
ازونجاییَم ک از صبح منتظر این لحظه بودی چیزایی ک میخواستی بپوشی از فرق سر تا ناخن پاتُ آماده کرده بودی:| 💕 همونایی ک فک میکردی چان دوس داره😌 🌸
لباساتُ پوشــیدییییییی
کلـــی بشون ور رفتیییییی
تو آیـــــنه خودتُ یـــهعالـــمه چک کردییییییی
تا بالاخره ی حسی درونت زد پسِ کَلَت و گوشزد کرد ساعت داره از ۱۲ میگذره:|
ی حسه دیگه هم گشنگی شدیــــد رو یاد آوری کرد:′|
پس بالاخره با ی لبخند خیلی گنده و نفس حبس شده از اتاقت پریدی تو اتاق نشیمن
سهونُ دی او ُ سوهو ُ کای ک تا کمر توگوشی خم شده بودن با صدای در اتاقت یهو سرشونُ آووردن بالا و با چهره فوق خرسندِ ت روبرو شدن😹 🌸
دی او:* ی نگاه خیره،بعدم ب کارش ادامه داد*
سهون:*ی صدای ″بَع″،یا ″هه″ مانندی از خودش در آوورد:|*
سوهو:*چشماشو میچرخونه😹 *
کای:یکم با تعجب نگات میکنه بعدم شونه بالا میندازهُ باز سرشُ میکنه تو گوشی*(جانا😹 🌸 )
آمااااا
شیوچن ک رو مبل اونوری نشسته بودن با ی نیشخنـــد خیلیییی گنده ک از لبخندِ توام گـــنده تر بود زلللللل میزنن بهت😂 😂 😹 👐
شیو:مواظبببببب خودت باشیااااا،یودونسنگ😂 😂 🌸 ✌
چن:جووووووون،به به😂 😂 👐
یهو توام عین سوهو میشی و چشماتُ میچرخونی-_-
تعجب میکنی ک چرا چند وقته بک پیداش نی یا اگه هس خیلی کم سروصداس
تو:بکی کوش پس؟؟
سهون:نمیدونم،آخرین بار دیدمش داشت میرفت تو اتاقش
بعد همینطور ک سرتُ میچرخونی سمت اتاق بک میگی:آهاااااااااان...
یهو برمیگردی:چانیول کو؟؟
دی او:تو اتاقشه،اونم مثل تو از ساعت ۱۱ اون توعهಠ_ಠ
ریز ریز میخندی و یکم این پا اونپا میکنی تا یول بیاد
و....
وقتی از در میاددددد
لعنتییییی،لجندریییی،منلیییییی،در عین حال کیووووووووت،فوقالعادههههههههههههه*------*------*------*-------*-----*-*--*-*-*-*-**-*-*-*--*
دقیقااااا همون تیپ مورد علاقتُ زده:
شلوار لی یکم پاره پورهِ باکفش گنده هاش
تیشرت سفید ک زیاد گشاد نی و هیکل لنتیشُ معلوم میکنه با سوییشرت بند دارِ سبز زیتونی،یکم روشن تر،*-*-*-*😻 😻 😻 😻 💚 💚 💚 💚 💚 💚 💕 💕 💕 🍀 🍀 🍀 🍀 🍀 🍀 💫 💫 💫 🌸 🌸 🌸 🌸
از دیدنش انقد کیلو کیلو قند ته دلت آب میشه و ذوق میکنی ک ی صدای عجیب ناخداگاه از تهه گلوت در میاد،یکم شبیه صدا خره😐 ✌ (دیگه نمیدونم چطو توصیفش کنم،بفهمید:′|)
چانیول ی ابرو بالا میندازه و سرتاپاتُ برانداز میکنه و لبخندِ فوق لجندری میزنه
انگا داره با قیافش میگه:هوممم،خودتم همچین بدتیپ نیستی ک اینجوری ذوق میکنی😎 *^*
بعد ک متوجه میشی سریع خودتُ جمعُ جور میکنی و با قدم های لرزان میری سمت در
سلااااامی دوبارههههههههههه دوستانننن
آی لاو یو دارید ب خدا:) 😻 😻 💞 💞 💞 💞 💚
خیلی ممنون از حمایت و کامنتا😌 تنهام نذارید جان مادرتون،تو عروسیتون جبران میکنم😸 💕
قسمت بعد هیجانیه😹 😈 🍀 🌸
و یچیز ضروری و مهم:
کامنت حمایت نذاشتید برا این قسمت عب نداره
ولی حتمااااا هرکسی اینو خوند تیپ مورد علاقه بایسشُ بگه
مرسی عَه😹 💕 💕 💕 💞 💞 💞 ☁ 🍀 🌸
ولی ح
ساعت ۱۲ شد و ت از ذوقُ شوق بسیـــار نمیدونستی چیکار کنی،
ازونجاییَم ک از صبح منتظر این لحظه بودی چیزایی ک میخواستی بپوشی از فرق سر تا ناخن پاتُ آماده کرده بودی:| 💕 همونایی ک فک میکردی چان دوس داره😌 🌸
لباساتُ پوشــیدییییییی
کلـــی بشون ور رفتیییییی
تو آیـــــنه خودتُ یـــهعالـــمه چک کردییییییی
تا بالاخره ی حسی درونت زد پسِ کَلَت و گوشزد کرد ساعت داره از ۱۲ میگذره:|
ی حسه دیگه هم گشنگی شدیــــد رو یاد آوری کرد:′|
پس بالاخره با ی لبخند خیلی گنده و نفس حبس شده از اتاقت پریدی تو اتاق نشیمن
سهونُ دی او ُ سوهو ُ کای ک تا کمر توگوشی خم شده بودن با صدای در اتاقت یهو سرشونُ آووردن بالا و با چهره فوق خرسندِ ت روبرو شدن😹 🌸
دی او:* ی نگاه خیره،بعدم ب کارش ادامه داد*
سهون:*ی صدای ″بَع″،یا ″هه″ مانندی از خودش در آوورد:|*
سوهو:*چشماشو میچرخونه😹 *
کای:یکم با تعجب نگات میکنه بعدم شونه بالا میندازهُ باز سرشُ میکنه تو گوشی*(جانا😹 🌸 )
آمااااا
شیوچن ک رو مبل اونوری نشسته بودن با ی نیشخنـــد خیلیییی گنده ک از لبخندِ توام گـــنده تر بود زلللللل میزنن بهت😂 😂 😹 👐
شیو:مواظبببببب خودت باشیااااا،یودونسنگ😂 😂 🌸 ✌
چن:جووووووون،به به😂 😂 👐
یهو توام عین سوهو میشی و چشماتُ میچرخونی-_-
تعجب میکنی ک چرا چند وقته بک پیداش نی یا اگه هس خیلی کم سروصداس
تو:بکی کوش پس؟؟
سهون:نمیدونم،آخرین بار دیدمش داشت میرفت تو اتاقش
بعد همینطور ک سرتُ میچرخونی سمت اتاق بک میگی:آهاااااااااان...
یهو برمیگردی:چانیول کو؟؟
دی او:تو اتاقشه،اونم مثل تو از ساعت ۱۱ اون توعهಠ_ಠ
ریز ریز میخندی و یکم این پا اونپا میکنی تا یول بیاد
و....
وقتی از در میاددددد
لعنتییییی،لجندریییی،منلیییییی،در عین حال کیووووووووت،فوقالعادههههههههههههه*------*------*------*-------*-----*-*--*-*-*-*-**-*-*-*--*
دقیقااااا همون تیپ مورد علاقتُ زده:
شلوار لی یکم پاره پورهِ باکفش گنده هاش
تیشرت سفید ک زیاد گشاد نی و هیکل لنتیشُ معلوم میکنه با سوییشرت بند دارِ سبز زیتونی،یکم روشن تر،*-*-*-*😻 😻 😻 😻 💚 💚 💚 💚 💚 💚 💕 💕 💕 🍀 🍀 🍀 🍀 🍀 🍀 💫 💫 💫 🌸 🌸 🌸 🌸
از دیدنش انقد کیلو کیلو قند ته دلت آب میشه و ذوق میکنی ک ی صدای عجیب ناخداگاه از تهه گلوت در میاد،یکم شبیه صدا خره😐 ✌ (دیگه نمیدونم چطو توصیفش کنم،بفهمید:′|)
چانیول ی ابرو بالا میندازه و سرتاپاتُ برانداز میکنه و لبخندِ فوق لجندری میزنه
انگا داره با قیافش میگه:هوممم،خودتم همچین بدتیپ نیستی ک اینجوری ذوق میکنی😎 *^*
بعد ک متوجه میشی سریع خودتُ جمعُ جور میکنی و با قدم های لرزان میری سمت در
سلااااامی دوبارههههههههههه دوستانننن
آی لاو یو دارید ب خدا:) 😻 😻 💞 💞 💞 💞 💚
خیلی ممنون از حمایت و کامنتا😌 تنهام نذارید جان مادرتون،تو عروسیتون جبران میکنم😸 💕
قسمت بعد هیجانیه😹 😈 🍀 🌸
و یچیز ضروری و مهم:
کامنت حمایت نذاشتید برا این قسمت عب نداره
ولی حتمااااا هرکسی اینو خوند تیپ مورد علاقه بایسشُ بگه
مرسی عَه😹 💕 💕 💕 💞 💞 💞 ☁ 🍀 🌸
ولی ح
۴.۸k
۱۴ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.