زمان حال
زمان حال
تو فکر بودم که خدمتکار برای خوردن غذا ثدام کرد.
رفتم پایین که با تهیونگ مواجه شدم.محل ندادم و رو یه صندلی دور تر از اون نشستم.
ته: بیا اینجا بشین
ات: هر جا دلم مبخواد میشینم
ته: صاحب این خونه منم پس من میگم تو چیکار کنی، تو هم اطاعت میکنی
ات: نکنم چی میشه
ویو ته
تعجب کردم دختر نترسی بود.
ته: اون موقع تنبیه میشه
ات: ها ها ها وایی چقد ترسیدم
ته: ببین به نفعته حرفم و گوش کنی
ات: گوش نمیکنم
فک نکن چون ازدواج کردیم هر چی بگی من گوش میدم فهمیدی
ته ویو
از جام بلند شدمو به سمت ات رفتم طوری نزدیکش شدم که صورتامون فقط سه سانت فاصله داشت.
ویو ات
وقتی ته اومد نزدیکم.یهو گرمم شد.قلبم شروع به تند تند تپیدن کرد.
چشامو یستم که با یه پوزخند از کنارم رف
ته: قراره شریکم بیاد تو اتاقت میمونی و بیرونم نمیای
تو فکر بودم که خدمتکار برای خوردن غذا ثدام کرد.
رفتم پایین که با تهیونگ مواجه شدم.محل ندادم و رو یه صندلی دور تر از اون نشستم.
ته: بیا اینجا بشین
ات: هر جا دلم مبخواد میشینم
ته: صاحب این خونه منم پس من میگم تو چیکار کنی، تو هم اطاعت میکنی
ات: نکنم چی میشه
ویو ته
تعجب کردم دختر نترسی بود.
ته: اون موقع تنبیه میشه
ات: ها ها ها وایی چقد ترسیدم
ته: ببین به نفعته حرفم و گوش کنی
ات: گوش نمیکنم
فک نکن چون ازدواج کردیم هر چی بگی من گوش میدم فهمیدی
ته ویو
از جام بلند شدمو به سمت ات رفتم طوری نزدیکش شدم که صورتامون فقط سه سانت فاصله داشت.
ویو ات
وقتی ته اومد نزدیکم.یهو گرمم شد.قلبم شروع به تند تند تپیدن کرد.
چشامو یستم که با یه پوزخند از کنارم رف
ته: قراره شریکم بیاد تو اتاقت میمونی و بیرونم نمیای
۴.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.