پر غرور میرفت طوری که انگار صف کشیده بودند برای داشتنش

پر غرور میرفت طوری که انگار صف کشیده بودند برای داشتنش...
آخرین بار که دیدمش او از تنهایی دق کرده بود و من از نداشتنش!
دیدگاه ها (۲)

مدام دلت را میشکند...سکوت میکنی..هیچ نمیگویی...حتی اخم هم نم...

خیلیامون حوصله رابطه و این چیزارو نداریم؛فقط میخوایم مطمئن ب...

وقتی تو نیستینه هست های ما چونان‌که بایدندنه باید هاهر روز ب...

روزگار عجیبی شده است،حتی وقتی می‌خندیممنظورمان چیز دیگریست،و...

تو این هجوم درد تنهایی یه مردغم نبودنت با زندگیم چه کردروزای...

درخت نارنج ...

کمی از شاهکارهای هنر معماری ایران!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط