*پسر شیطانی*
*پسر شیطانی*
^پارت شانزدهم^
#یونگ_سو
حرفایی ک کیونگ سو زد داشت منو دیوونه میکرد زدم زیر گریه و داد زدم: همش تقصیر شماس اگ شما وارد زندگی من نشده بودین اینجوری نمیشد هیچ وقت نمی بخشمتون...
جین گف: من میدونم کجاس جایی ک بردنش نگران نباش...
اون حتما پیش ایسول فرشته آبه،،
کیونگ سو با چهره متعجب گف: ایسول؟؟:/
جین: آره بیاین بریم به جایی ک به ایسول محول شده..
رفتیم جایی ک جین میگف دیگ حالم از هرچی سفر بود داشت بهم میخورد...
وقتی رفتیم به اون خونه یه دختر درو باز کرد تا رفتیم داخل دختره کیونگ سو رو بغل کرد و گف: دلم برات تنگ شده بود...
کیونگ سو بدون اینک بغلش کنه بهش گف: چرا داداش یوری رو بردی؟
ک من رفتم پیش دختره و بهش گفتم: داداشم کجاس؟؟
ایسول: نگران نباش تو اتاقه سالمه..
دویدم طرف اتاق تا برم پیش داداشم جین هم همرام اومد...
#کیونگ_سو
تا اون رفت تو اتاق ایسول گف: من اینجام چون خدایان دستور دادن من تورو بیارم تا اعدامت کنن ولی من اینو نمی خوام بیا باهم فرار کنیم،،هوم؟؟
بهش گفتم: تو همینجا پیش ما بمون تا خدایان فک کنن هنوز دنبالمی..
یهو یوری اومد بیرون و همینجور ک دست داداششو گرفته بود گف: من دیگ با شما جایی نمیام خودتون هرجا دوست داشتین برین من امشب با داداشم بر میگردم خونم،،
هنوز حرف یوری تموم نشده بود ک به جین و ایسول گفتم بیان تو اتاق کارشون دارم وقتی رفتیم تو اتاق بهشون گفتم: ببینم اگ شما دوتا باهاش همکاری کردین و گذاشتین بره من خودم میرم پیش خدایان و خودمو تحویل میدم من بدون اون جایی نمیرم..
جین گف: خب تو اینجوری علاوه بر خودت یوری رو هم به کشتن میدی؛
یه لبخند کمرنگی زدم و گفتم نگران نباشین یه راه حل دارم..
ایسول گف: خب این راه حل چی هست؟؟
گفتم فعلا نمی گم بهتون موقش ک برسه میگم^^
رفتیم از اتاق بیرون..
جین گف خب من میرم داداش یوری و برسونم خونشون آدرس و بده یوری..
ک یوری گف: منم میخوام برم،،
جین گف: خب ماهم همینو میخوایم ولی این داداشمون..
چون میدونستم چی میخواد بگ زدم تو شکمش تا چیزی نگ..آخش رف هوا و باعث شد ایسول و داداش یوری بخنده
ایسولم گف: آره باید بره موندنش دردسره،،
داد زدم گفتم: همین که گفتم سر حرف من حرف نمیزنین گفتم یوری بمونه پس باید بمونه،،
ایسول عصبانی شدو گف: هرطور ک راحتی و رف بیرون..
جین گف: من میرسونمش داداشتو تو آدرسو بده..
یوری گف: لااقل بذارین من همراهت بیام مطمئن شم داداشم سالم رسید..
*-*-*-*-*
نظر بدین*-*
^پارت شانزدهم^
#یونگ_سو
حرفایی ک کیونگ سو زد داشت منو دیوونه میکرد زدم زیر گریه و داد زدم: همش تقصیر شماس اگ شما وارد زندگی من نشده بودین اینجوری نمیشد هیچ وقت نمی بخشمتون...
جین گف: من میدونم کجاس جایی ک بردنش نگران نباش...
اون حتما پیش ایسول فرشته آبه،،
کیونگ سو با چهره متعجب گف: ایسول؟؟:/
جین: آره بیاین بریم به جایی ک به ایسول محول شده..
رفتیم جایی ک جین میگف دیگ حالم از هرچی سفر بود داشت بهم میخورد...
وقتی رفتیم به اون خونه یه دختر درو باز کرد تا رفتیم داخل دختره کیونگ سو رو بغل کرد و گف: دلم برات تنگ شده بود...
کیونگ سو بدون اینک بغلش کنه بهش گف: چرا داداش یوری رو بردی؟
ک من رفتم پیش دختره و بهش گفتم: داداشم کجاس؟؟
ایسول: نگران نباش تو اتاقه سالمه..
دویدم طرف اتاق تا برم پیش داداشم جین هم همرام اومد...
#کیونگ_سو
تا اون رفت تو اتاق ایسول گف: من اینجام چون خدایان دستور دادن من تورو بیارم تا اعدامت کنن ولی من اینو نمی خوام بیا باهم فرار کنیم،،هوم؟؟
بهش گفتم: تو همینجا پیش ما بمون تا خدایان فک کنن هنوز دنبالمی..
یهو یوری اومد بیرون و همینجور ک دست داداششو گرفته بود گف: من دیگ با شما جایی نمیام خودتون هرجا دوست داشتین برین من امشب با داداشم بر میگردم خونم،،
هنوز حرف یوری تموم نشده بود ک به جین و ایسول گفتم بیان تو اتاق کارشون دارم وقتی رفتیم تو اتاق بهشون گفتم: ببینم اگ شما دوتا باهاش همکاری کردین و گذاشتین بره من خودم میرم پیش خدایان و خودمو تحویل میدم من بدون اون جایی نمیرم..
جین گف: خب تو اینجوری علاوه بر خودت یوری رو هم به کشتن میدی؛
یه لبخند کمرنگی زدم و گفتم نگران نباشین یه راه حل دارم..
ایسول گف: خب این راه حل چی هست؟؟
گفتم فعلا نمی گم بهتون موقش ک برسه میگم^^
رفتیم از اتاق بیرون..
جین گف خب من میرم داداش یوری و برسونم خونشون آدرس و بده یوری..
ک یوری گف: منم میخوام برم،،
جین گف: خب ماهم همینو میخوایم ولی این داداشمون..
چون میدونستم چی میخواد بگ زدم تو شکمش تا چیزی نگ..آخش رف هوا و باعث شد ایسول و داداش یوری بخنده
ایسولم گف: آره باید بره موندنش دردسره،،
داد زدم گفتم: همین که گفتم سر حرف من حرف نمیزنین گفتم یوری بمونه پس باید بمونه،،
ایسول عصبانی شدو گف: هرطور ک راحتی و رف بیرون..
جین گف: من میرسونمش داداشتو تو آدرسو بده..
یوری گف: لااقل بذارین من همراهت بیام مطمئن شم داداشم سالم رسید..
*-*-*-*-*
نظر بدین*-*
۲۱.۲k
۱۷ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.