امتحان زندگی

《 امتحان زندگی 》
فصل 2 ) p⁸⁸

از توی آینه نگاهش به تهیونگ اوفتاد که توی چهارچوب در ایستاده بود
و بهش خیره نگاه میکرد
بعد از چند سانیه که از توی آینه به هم خیره بود ا،ت سرش‌ رو انداخت پایین و نفس عميقي کشید نمی‌دونست دلیل اینکه نمیتونه توی چشماش نگاه کنه چيه شاید حسی که خودش داشت
شایدم حسی که ممکن بود تهیونگ بهش داشته باشه
با صدای تهیونگ چشماش رو باز کرد
تهیونگ : چی انقدر ذهنت رو درگیر کرده
از روی صندلی بلند شد و با سمته تهیونگ برگشت و جلوش ایستاد و آنالیز اش کرد با استايل متفاوتی که داشت جذاب تر از همیشه شده بود
[ اسلاید ۲ استایل تهیونگ ]

ا،ت : چیزی نیست این چند روز ته یانگ زیادی بی قراری میکنه داشتم به اون فکر میکرد
تهیونگ : چرا نکنه مریض شده میخواهی ببریمش دکتر
ا،ت لبخند نرمی به این دست پاچگی همسرش زداونا به قدر ته یانگ رو دوست داشت‌ و بهش عشق می‌ورزید
ا،ت : لازم نیست نگران باشی بچه‌ست دیگه ممکن بعضی وقتا بیقرار کنه
تهیونگ یک قدمی ازش فاصله گرفت و نگاهی سرتا بهش انداخت و رنگ نگاهش تعقیر کرد
ا،ت : چی شده چرا اینجوری نگام میکنی نکنه بهم نمیاد
تهیونگ : ن.نه خیلی هم خوشگل شدی ولی یه چیزه کمه
تهیونگ فاصله بینشون رو به صفر رسوند و کش موی همسرش رو از موهاش باز کرد که موهای لخت و بلندش روی شونه هاش ریخت
و چشماش تهیونگ از دیدن همسرش ‌که انقدر خوشگل و جذاب شده چشماش برق زد و لب پایینش رو گاز گرفت ا،ت نگاهش رو به چشمای تهیونگ دوخت و لحظه از نگاهش کردن توی اون چشمای که برقه خواستی توش بود قلبش با شدت به سینه اش می‌کوبید این حس بعد از مدت ها بازم سراغش اومد بود
با صدای ماشینی که وارد عمارت شد نگاهش رو از هم گرفتن
و ا،ت موهاش پشت گوشش داد
ا،ت : انگار مهمونا اومدن
تهیونگ : اره بهتره بریم پایین
.........
با صدای در خانم هان‌ به سمته در رفت
که پسری جذاب همراه با دختر خوشگل وارد سالن شدن
تهیونگ همراه با همسرش از پله ها پایین اومد و به سمته اونا رفتن
تهیونگ : خوش اومدین
ایل دونگ : ممنون بابت دعوتت
ایل دونگ روبه ا،ت کرد و دستش رو سمتش گرفت
ایل دونگ : سلام چوی ایل دونگ هستم
ا،ت متقابلا بهش دست داد
ا،ت : خوشبختم جانگ ا،ت
اون دختری که کنار ایل دونگ ایستاد بود دست رو سمته ا،ت گذاشت
بینا : یون بینا
بعد از احوالپرسی کوتاهی به سمته میز شام رفتن و بعد از خوردن شام به سمته سالن رفت تهیونگ و ایل دونگ مشغول صحبت در مورد بیمارستان و بیمار ها بودن و بینا دختر خون گرمی بود و گاهی توی بحث هاشون شرکت میکرد
ا،ت آهی از بی حوصلگی کشید و با صدای گریه ته یانگ از روی مبل بلند شد و بعد از گفتن( ببخشید ) به سمته اتاق پسرش رفت........
دیدگاه ها (۱۰۴)

《 امتحان زندگی 》فصل ۲) p⁸⁹..................با دیدن ته یانگ ...

شخصیت ها

《 امتحان زندگی 》فصل 2 ) p⁸⁷وارد رستوران شيکی شد برای صرف ناه...

《 امتحان زندگی 》فصل ۲ ) p⁸⁶[ اسلاید ۲ ته یانگ ]بعد از شیر دا...

شوهر دو روزه. پارت۷۷

خوندن بدون لایکو کامنت حرامه.you and me P20که ناگهان تهیونگ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط