.این روزهای آخر سال آنقدر دلتنگ می شوم
.این روزهای آخر سال آنقدر دلتنگ میشوم
که دیگر جانش را ندارم حالم را تغییر بدهم
و بیاراده اما با رضایت تن میدهم به این "هیجان غمانگیز دلتنگی"
آنقدر شدید میشود این دلتنگی که گویا دلتنگ تمام کسانی میشوم که هنوز هستند
دلتنگ کسانی که نمیدانم کیستند
دلتنگ کسانی که هنوز نیامدهاند
حتی دلتنگ لبخندهایی که هنوز ندیدهام
.
آشوبیست درونم
.
راستش ترس از تنها مواجه شدن با احساساتم است که بیقرارم میکند
-به تماشا نشستن عمیقترهایشان-
میگریزم دائم
.
در خود به هم میپیچم از این هیجان غمانگیز دلتنگی، شاید حسهایم را زندگی کردم یک روز
شاید توانستم
-تلاشم را میکنم برای واقعی بودن پیش خودم-
.
نفسم سنگین است
گمان میکنم برای فرار از این احساس است که آدمها میفتند به هیاهوی آخر سال
وگرنه دنیا که قرار نیست به آخر برسد
میلاد است،
میلاد بهار...
.
.
که دیگر جانش را ندارم حالم را تغییر بدهم
و بیاراده اما با رضایت تن میدهم به این "هیجان غمانگیز دلتنگی"
آنقدر شدید میشود این دلتنگی که گویا دلتنگ تمام کسانی میشوم که هنوز هستند
دلتنگ کسانی که نمیدانم کیستند
دلتنگ کسانی که هنوز نیامدهاند
حتی دلتنگ لبخندهایی که هنوز ندیدهام
.
آشوبیست درونم
.
راستش ترس از تنها مواجه شدن با احساساتم است که بیقرارم میکند
-به تماشا نشستن عمیقترهایشان-
میگریزم دائم
.
در خود به هم میپیچم از این هیجان غمانگیز دلتنگی، شاید حسهایم را زندگی کردم یک روز
شاید توانستم
-تلاشم را میکنم برای واقعی بودن پیش خودم-
.
نفسم سنگین است
گمان میکنم برای فرار از این احساس است که آدمها میفتند به هیاهوی آخر سال
وگرنه دنیا که قرار نیست به آخر برسد
میلاد است،
میلاد بهار...
.
.
۱.۰k
۲۹ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.