بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش

بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش,,,
طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش,,,
در سرم جز عشق او سودا نبود ,,,
بهر کس جز او در این دل جا نبود,,,
دیده جز بر روی او بینا نبود ,,,,
همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود,,,,
خوبی او شهره آفاق بود,,,
در نجابت در نکوهی تاب بود,,,
روزگار اما وفا با ما نداشت ,,,,
طاقت خوشبختی مارا نداشت,,,
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت ,,,
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت,,,,,
دیدگاه ها (۱)

خـــــــدا خواست تو؛"ریحان" باشی بانو دوره آخر الزمان است، ب...

....

زود میلرزد دلم! اینقدر طنازی نکن  !اینچنین با چشم معصومت هوس...

شعر می گویم ولی معشوقه ای در کار نیستآه،من دیوانه ام ،دیوانه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط