میشود روزی عزیزت من شوم

میشود روزی عزیزت من شوم؟
قاب عکس روی میزت من شوم؟
با نگاهی من به آغوشت کنم؟
دستهایم حلقه بر دوشت کنم؟
وقت غم با خنده آرامت کنم؟
روی قلب عاشقم خامت کنم؟
مست احساس لطیفت من شوم؟
 محو چشمان عفیفت من شوم؟
یاس خوشرنگ لبت بوسیدنی
تا سحر خوانم ز شوقت مثنوی
یار خوبم ، آسمان تقدیم تو
قلب پاک عاشقان، تقدیم تو
بی من از فردا تو رویایی نخواه
عشق را در عمق قلبم کن نگاه
دفتر شعرم دگر تقویم نیست
برگ آن بر بارشی تسلیم نیست
تا تو را دارم به سر فصل دلم
قهرمان قصه هات هستم گلم
دیدگاه ها (۱)

گفته بودی می آیی به یک شرطک دیوانگی نکنملا مروت با آن چشمهام...

ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﻢ ﺍﻓﮑﻨﺪ، ﺷﻮﻕ ﻟﻘﺎﯼ ﺩﻟﺪﺍﺭﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺖ ﺻﺒﺮﻡ، ﺍﯼ ﻧﺎﻗﻪ ! ...

ای قوس لبت ، قوس قزح را زده طعنه ...حُرم بدنت بر تب صحرا زده...

ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﻣﺸﯿﺮﯼ ﺷﻌﺮﯼ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ " ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺷﺒﯽ ﺑﺎﺯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻮﭼﻪ ﮔﺬ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط