از تبار عشق بود

از تبارِ عشق بود
زنی که
تار تارِ
گیسوان رهایش در باد
در سیاهی روزهای جوانی اش
سفید شده بود

زنی که "در سینه اش مترسکی کاشته بود"
و گوش تنهایی اش
پر بود از جیغ کلاغ های شوم

از تبار عشق بود
همانقدر عاشق
همانقدر غمگین
دیدگاه ها (۱۹)

سلام تولد یکی ازعزیزترین دوستانمه کوردن مانا عزیز که معرف حض...

چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشیمرا از یاد خود بستا...

نفس خسته ی تو جنس مسیحا شده است یوسف اینبار کمی محو زلیخا شد...

شکرانه جان تولدت رو به همراه بهترین ارزوها ازصمیم قلب تبریک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط