تو واقعا کی هستی
تو واقعا کی هستی
پارت ۷
آخ پاهام شکستتت هعییی چرا صدای داد میاااد بدبخت شدمم مطمئنم از خونه پرتم میکنن بیرووون هووف
در و زدم و رفتم داخل وقتی وارد خونه شدم یه طرف صورتم سوخت با تعجب به بابا که زده بود تو صورتم نگاه کردم
واقعا بابام من و زد؟
با چشم های اشکی به بابام که با نگاه عصبانیت داشت نگام میکرد نگاه کردم و از خونه زدم بیرون اشکام پشت سر هم گونم و خیس میکرد همینطور توی خیابون قدم میزدم که رسیدم به خونه ای که چند سال پیش خریدم رفتم داخل گرفتم خوابیدم
انگشتام و روی لبه پنجره چفت کردم و با پام خودم و به عقب هل دادم و بعد پریدم داخل اتاقم
سریع رفتم سراغ مدارکم بعد چند یه دست لباس و پولایی که قایم کرده بودم و برداشتم و رفتم سمت پنجره و پریدم پایین که توی مچ پام درد بدی پیچید
سریع بلند شدم دویدم سمت خونه ام
وسایل و راست و ریست کردم و راه افتادم به سمت فرودگاه
تیپم سرتاپا مشکی بود و یه ماسک هم زده بودم
میخواستم برم کره جنوبی تا از اینجا راحت بشم وقتی مدارک و نشون دادم به سمت هواپیما رفتم روی صندلیم نشستم و چشمام و بستم و به آینده مزخرفم فکر کردم هعیی خداا
با صدای خلبان که اعلام میکرد به مقصد رسیدیم پیاده شدم و به سمت بیرون حرکت کردم نفس عمیقی کشیدم
اخیشش آزادی الان دیگه راحت زندگیم و میکنمم و راحتت تر کار میکنم
تاکسی اینترنتی گرفتم و ادرس خونه ای که گرفته بودم و دادم
خوب بود یه خونه نقلی برای من راستش یه عمارت بود اما کوچیک
قشنگ بود رفتم داخل و وسایلم و گزاشت جاشون و لباسام و عوض کردم و رفتم تا چرخی توی سئول بزنم
همینطور که قدم میزدم هنسفریم توی گوشم بود که یه دفعه به خودم اومدم و دیدم توی یه کوچه خلوتم ترس برم داشت درسته حرکات رزمی بلد بودم ولی وقتی میترسیدم کاملا فلج میشدم سعی کردم بی اهمیت باشم که موفق شدم
توی فاز اهنگ بودم که یه دفعه دستم کشیده شد که باعث شد هنسفریم از گوشم بیافته برگشتم سمت اون آدم که پسری رو دیدم که دستم و گرفته و چشماش برق میزنه
با ترس یه قدم رفتم عقب که با خنده اومد جلو و گفت
پسره گاو: اووم چه خانوم زیبایی میشه امشب و با من باشی؟ مطمئن باش پول خوبی بهت میدم
با ترس رفتم عقب که بازم اومد جلو و من و چسبوند به خودش لباسام و جر داد که باعث شد جیغ بزنم و گریه کنم همینطور داشت کار به جای باریک میکشید که.....
۳۵۵تایی بشیمممم
پارت ۷
آخ پاهام شکستتت هعییی چرا صدای داد میاااد بدبخت شدمم مطمئنم از خونه پرتم میکنن بیرووون هووف
در و زدم و رفتم داخل وقتی وارد خونه شدم یه طرف صورتم سوخت با تعجب به بابا که زده بود تو صورتم نگاه کردم
واقعا بابام من و زد؟
با چشم های اشکی به بابام که با نگاه عصبانیت داشت نگام میکرد نگاه کردم و از خونه زدم بیرون اشکام پشت سر هم گونم و خیس میکرد همینطور توی خیابون قدم میزدم که رسیدم به خونه ای که چند سال پیش خریدم رفتم داخل گرفتم خوابیدم
انگشتام و روی لبه پنجره چفت کردم و با پام خودم و به عقب هل دادم و بعد پریدم داخل اتاقم
سریع رفتم سراغ مدارکم بعد چند یه دست لباس و پولایی که قایم کرده بودم و برداشتم و رفتم سمت پنجره و پریدم پایین که توی مچ پام درد بدی پیچید
سریع بلند شدم دویدم سمت خونه ام
وسایل و راست و ریست کردم و راه افتادم به سمت فرودگاه
تیپم سرتاپا مشکی بود و یه ماسک هم زده بودم
میخواستم برم کره جنوبی تا از اینجا راحت بشم وقتی مدارک و نشون دادم به سمت هواپیما رفتم روی صندلیم نشستم و چشمام و بستم و به آینده مزخرفم فکر کردم هعیی خداا
با صدای خلبان که اعلام میکرد به مقصد رسیدیم پیاده شدم و به سمت بیرون حرکت کردم نفس عمیقی کشیدم
اخیشش آزادی الان دیگه راحت زندگیم و میکنمم و راحتت تر کار میکنم
تاکسی اینترنتی گرفتم و ادرس خونه ای که گرفته بودم و دادم
خوب بود یه خونه نقلی برای من راستش یه عمارت بود اما کوچیک
قشنگ بود رفتم داخل و وسایلم و گزاشت جاشون و لباسام و عوض کردم و رفتم تا چرخی توی سئول بزنم
همینطور که قدم میزدم هنسفریم توی گوشم بود که یه دفعه به خودم اومدم و دیدم توی یه کوچه خلوتم ترس برم داشت درسته حرکات رزمی بلد بودم ولی وقتی میترسیدم کاملا فلج میشدم سعی کردم بی اهمیت باشم که موفق شدم
توی فاز اهنگ بودم که یه دفعه دستم کشیده شد که باعث شد هنسفریم از گوشم بیافته برگشتم سمت اون آدم که پسری رو دیدم که دستم و گرفته و چشماش برق میزنه
با ترس یه قدم رفتم عقب که با خنده اومد جلو و گفت
پسره گاو: اووم چه خانوم زیبایی میشه امشب و با من باشی؟ مطمئن باش پول خوبی بهت میدم
با ترس رفتم عقب که بازم اومد جلو و من و چسبوند به خودش لباسام و جر داد که باعث شد جیغ بزنم و گریه کنم همینطور داشت کار به جای باریک میکشید که.....
۳۵۵تایی بشیمممم
۵.۴k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.