خواب بودم گونه ام را مار زد...
خواب بودم گونه ام را مار زد...
پشت پلکم عنکبوتی تار زد...
خواب دیدم زندگی جزسایه نیست...
هیچکس باهیچکس همسایه نیست...
پاسبان می آیدامابی چراغ...
باغبان هم باتبر آید به باغ...
رفت شب،افکارمهتابی نشد...
گریه کردم آسمان آبی نشد...
ای که گفتی کاش مرگ مال مانبود...
زندگی هم آن قدر زیبانبود.......!
پشت پلکم عنکبوتی تار زد...
خواب دیدم زندگی جزسایه نیست...
هیچکس باهیچکس همسایه نیست...
پاسبان می آیدامابی چراغ...
باغبان هم باتبر آید به باغ...
رفت شب،افکارمهتابی نشد...
گریه کردم آسمان آبی نشد...
ای که گفتی کاش مرگ مال مانبود...
زندگی هم آن قدر زیبانبود.......!
۲.۳k
۲۱ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.