وقتی مافیاعه و

وقتی‌ مافیاعه‌ و.........
هیونجین
پارت اول

ویو هیونجین
باچشای خمار از تو بار میام بیرون سوار ماشین میشم راه می افتم سمت خونه..

ویو ا.ت
هیونجین خونه نبود و من مشغول غذا درست کردن بودمم

هیونجین
میرسم دم در میام بالا دروازه میکنم با چشام دنبالت میگردم

ا.ت:مشغول کارم بود که جسم‌گرمی‌رو دور شکمم حس که دردم که دیدم دست هیونجینه

ا.ت:دوباره زیاده روی کردی؟

هیونجین:هیشش بیبی الان فقط به بغلت نیاز دارم

ا.ت:باشه

هیونجین:بلندت میکنم میبرمت رو تخت باچشای خمارم نگات میکنم چرا اینقدر خواستنی‌

ا.ت: با‌ حرفش‌خجالت‌کشیدم‌ 😊

هیونجین:سرمو میبرم‌زیر گردنت بوس میکنم میخوابم روتخت بغلت میکنم لامصب اینقدر خوبی که آدم تو بغلت خوابش میبره

ا.ت:(لبخند) وقتی دیدم اینقدر آروم خوابیده سکوت کردمو کنارش خوابیدم

۱ساعت بعد

هیونجین:چشای خمارم و باز میکنم نگات میکنم چرا اینقدر جذابی لعنتی (لبخند)
پامیشم لباسمو عوض میکنم (عکس لباسشو گذاشتم🤭)لباسمو میپوشم بلندت میکنم میبرمت پایین رو کاناپه سرتومیزارم رو پام به صورتت نگاه میکنم

ا.ت:کم‌کم‌ چشامو باز کردم دیدم سرم رو پای هیونجینه و دیگه تو اتاق نیستیم؟
چطور اومدیم پایین ما که بالا بودیم (باحالت‌کیوت)

هیونجین:من آوردمت بیب

ا.ت: بشه ولی چرا

هیونجین:چون میخواستم هرجا هستم پیشم باشی

ا.ت: باشه😊😍

هیونجین:لبات و بوس میکنم نگات میکنمم(باحالت خمار و لبخند)

ا.ت:هیون میگم نمیخوای استراحت کنی بنظر میاد خسته ای

هیونجین:مگه میشه وقتی پیشه بیبیم باشم بد باشم

ا.ت:اوکی

هیونجین:میرم 🚾 میام بیرون خمار نگات میکنم داشتم میومدم سمت که بوست کنم ولی گوشی ع*نم زنگ خورد
هیونجین:بله..احمقانه بی عرضه گفتم پیداش کنید

ا.ت:چیزی شده؟کی بود؟

هیونجین:هیچی همکارم بود

ا.ت:هیونجین میدونی اگه چیزی شده میتونی بگی

هیونجین:میدونم بیب ولی چیزی نشده(بالبخند)

ا.ت:اوکی

ویو خودم😅
هیونجین رئیس مافیا بعد اینکه دنبال یه زنیه که امشب قراره ساعت ۳ وقتی تو خوابی مثلاً بره و تو می‌فهمی و میای و هیونجین نمیخواد تو بفهمی که اون مافیاست و.....

هیونجین:بلندت‌ میکنم میبرمت رو تخت دراز میکشیم با موهات بازی میکنم تا خوابت ببره

ا.ت:هیونجین مشکوک میزد امکان نداره با همکارش اینطور صحبت کنه بعد از اون ورم سریع بعد از صحبتش بردم روتخت و با موهام داشت بازی می‌کرد تا خوابم ببره ولی نگران بودمو الکی خودمو زدم بخواب

پایان‌پارت‌اول‌🥝
دیدگاه ها (۴)

اولی لباس راحتی هیونجین تو پارت اول مافیادومی وابب هیونجین ت...

وقتی مافیاعه و........هیونجین پارت دومویو هیونجین وقتی دیدم ...

#بابای_باحال #Hyunjin • هیونجین به عنوان پدر- از اون باباها...

#عشق_اجباریPT.9هیونجین: بعد از چند ساعت دیدم که بیهوش شده پس...

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

پارت ۶۹ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط