مرحله پنجم اعزاداری پارت 89
مرحله پنجم اعزاداری پارت 89
جونگ کوک ـ مثلا چه فکرای؟
ـ اینکه "اون مثلا مامامانش هرزه ن" ، "زن ها نمیتونن مافیا باشن" (همزمان کراوات جونگ کوک رو شل میکنه و دکمه یقش رو باز میکنه)
جونگ کوک ـ ولی اصلا اینجوری نبوده
ـ از کجا میدونی، از کجا معلوم که من هرزه نباشم؟ از کجا میدونی که من نمیتونم درس مدیریت کنم؟
از رو کاپوت ماشین بلند شد و فاصله ی بینمون رو صفر کرد
جونگ کوک ـ چون من دیدمت که دارم میگم، از حملات شبانه بگیر تا کارات تو ژاپن
ویو یونجو (میخوان یواشکی از ات و جونگ کوک عکس بگیرن)
بک میون ـ فلش گوشیت که خاموشه اره؟
ـ اره خاموشه
تا عکس گرفتم فلش گوشیم روشن شد سریع برگشتیم و قایم شدیم
بک میون ـ مگه نگفتی خاموشه؟
ـ این بی صاحاب کی روشن شدد
فلش گوشیمو خاموش کردم باز برگشتیم دوتا عکس گرفتیم و الفرار
ویو ات
با یه نور عجیب غریب برخورد کردیم
جونگ کوک ـ تو چیزی دیدی؟
ـ نه ندیدم
سریع دستشو انداخت دور کمرم منو کشوند سمت خودش
جونگ کوک ـ ولش کن
ـ اما...(جونگ کوک انگشتشو میزاره رو لبش)
جونگ کوک ـ اما نداره همینی که گفتم
ـ...
سریع منو بوسید
باهم همکاری کردیم چند ثانیه بعد جدا شدیم که محکم بغلش کردم
ـ باکا *به زبون ژاپنی*(احمق)
جونگ کوک ـ واتاشی وا اُُروکادا؟(من احمقم؟)
ـ سو، آناتاوا*یه خورده با داد*(اره، تو)
جونگ کوک ـ *خنده*
یکی زدم بهش که دردش گرف
...
جونگ کوک ـ بریم؟ بقیه منتظرن
ـ بریم
جونگ کوک ـ مثلا چه فکرای؟
ـ اینکه "اون مثلا مامامانش هرزه ن" ، "زن ها نمیتونن مافیا باشن" (همزمان کراوات جونگ کوک رو شل میکنه و دکمه یقش رو باز میکنه)
جونگ کوک ـ ولی اصلا اینجوری نبوده
ـ از کجا میدونی، از کجا معلوم که من هرزه نباشم؟ از کجا میدونی که من نمیتونم درس مدیریت کنم؟
از رو کاپوت ماشین بلند شد و فاصله ی بینمون رو صفر کرد
جونگ کوک ـ چون من دیدمت که دارم میگم، از حملات شبانه بگیر تا کارات تو ژاپن
ویو یونجو (میخوان یواشکی از ات و جونگ کوک عکس بگیرن)
بک میون ـ فلش گوشیت که خاموشه اره؟
ـ اره خاموشه
تا عکس گرفتم فلش گوشیم روشن شد سریع برگشتیم و قایم شدیم
بک میون ـ مگه نگفتی خاموشه؟
ـ این بی صاحاب کی روشن شدد
فلش گوشیمو خاموش کردم باز برگشتیم دوتا عکس گرفتیم و الفرار
ویو ات
با یه نور عجیب غریب برخورد کردیم
جونگ کوک ـ تو چیزی دیدی؟
ـ نه ندیدم
سریع دستشو انداخت دور کمرم منو کشوند سمت خودش
جونگ کوک ـ ولش کن
ـ اما...(جونگ کوک انگشتشو میزاره رو لبش)
جونگ کوک ـ اما نداره همینی که گفتم
ـ...
سریع منو بوسید
باهم همکاری کردیم چند ثانیه بعد جدا شدیم که محکم بغلش کردم
ـ باکا *به زبون ژاپنی*(احمق)
جونگ کوک ـ واتاشی وا اُُروکادا؟(من احمقم؟)
ـ سو، آناتاوا*یه خورده با داد*(اره، تو)
جونگ کوک ـ *خنده*
یکی زدم بهش که دردش گرف
...
جونگ کوک ـ بریم؟ بقیه منتظرن
ـ بریم
۵.۴k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.