●بال های سیاه و سفید○پارت 5

از زبان جیمین:

امروز واقعا حوصله نداشتم.ا/ت بهم گفته بود که اکه احساس ناراحتی کردم در هر شرایطی بیام خونش حتی ادرس خونه اش رو بهم داده بود.رفتم جلوی در خونش اما باز بود.از توی خونه صدای ا/ت رو شنیدم که داشت میگفت:سوک جون ولم کن!
نگران شدم سریع وارد خونه شدم و دیدم اون پسره دستای ا/ت رو بالای سرش نگه داشته و لخ‌ت روی ا/ت خیمه زده.

نگران و عصبی شدم گفتم:ا/تت!ا/ت خوبی؟

به پسره نگاه کردمو عصبی شدم

گفتم:دستت و از روش بردار

سوک جون:ا/ت..این پسره کیه؟..داشتی بهم خیان‌ت میکردیی؟!؟!

سوک جون طرفم برگشت و گفت:تو کی هستی؟

به دروغ گفتم:همه زندگیشم!

با شنیدن این حرف چشمای ا/ت 4 تا شد

گفتم:همه چیزشم!

ا/ت از تعجب چشاش 6 تا شد

ادامه دادم:همسرشم!

ا/ت دیگه با شنیدن این حرف صد تا س‌ک‌ته ی ناقص و پشت سر هم زد.

سوک جون خنده ی عصبی کرد.

سوک جون:ا/ت..کلا 4 ماه نبودم و ازدواج کردی؟!

ا/ت:خب تو هم بهم خیانت کردی و منم بهت گفتم که دیگه نبینمتتتتتتتتتتتتتت!!!!

سوک جون طرفم برگشت و گفت:هوی پسره..اهمیت نمیدم کدوم اح‌مقی(هوی با بچم درست صحبت کن حسود😐)هستی ولی ا/ت مال منه!

از روی ا/ت پاشد و لباس هاش رو پوشید و یکم هولم داد و رفت.

رفتم سمت ا/ت و گفتم:خوبی؟

گفت:با اون چیزایی که گفتی نه.حالا دوست پسر یه چیزی اما همسرر؟همسرررر؟

گفتم:ببخشید اصلا دروغ گوی خوبی نیستم

گفت:مشخصه

نگاهم به پاهاش افتاد.

بهش گفتم:برات وقت دکتر گرفتم

یهو نگاهم کرد و گفت:چییییییییییییییییییییییییییی؟

گفتم:آروم باش منم پیشتم

بغض کرد:جیمین من نمیخوام..میترسم..

گفتم:هی ترس نداره.

صورتش و قاب گرفتم و نزدیک صورتم کردم و عمیقا نگاهش کردم.

استرس گرفت و ازم فاصله گرفت و لپ هاش رو که یکم قرمز شده بود پوشوند.
گفت:جی..جیمین!منصفانه نیست!من..خجالت میکشم..

خندیدم و سرش و نوازش کردم.
سریع بهم نگاه کرد چون این اولین خنده ای بود که بعد مدت ها داشتم.

یهو با استری پاشد دستش و گذاشت جلوی دهتش و گفت:خندیدی!واقعا خندیدی!

گرفتمش و جلوم نشوندم و گفتم:هیس آروم الان همسایه ها صدامون و میشنون میگن ندید بدیدی

از قیافش دوباره خندم گرفت.

از واکنشش خیلی خوشم اومد برلی همین خواستم اذیتش کنم و دوباره نزدیکش شدم.
دوباره گونه هاش سرخ شد و خواست ازم فاصله بگیره.وای خداااا چقدر کیوته دلم میخواست گونه هاش و گ‌از بگیرم! (من سینگل چیکار کنم که اینجا باید شما دوتا رو تماشا کنم؟😐)
گفت:جیمین!اذیتم نکن!

گفتم:چطوره رسمیش کنیم؟

گفت:چی رو؟

گفتم:زن و شو..
نزاشت حرفم تموم بشه و دستش و گذاشت جلوی دهنم و گفت:جیمین!من..من خجالت میکشم!

گفتم:مشکلش چیه؟

گفت:مشکلش اینه ما تازه اشنا شدیم!

گفتم:پس دوست پسر و دوست دختر باشیم؟

از خجالت روش رو کرد اونطرف

خندیدم و گفتم:هی تروخدا.اگه این کار رو بکنی خیلی خوشحال میشم ها!هر روز برات میخندم.تازه همخونه ات هم میشم

با گونه‌های سرخ برگشت سمتم و از ردی شونه اش بهم نگاه کرد.خدایا چقدر کیوت بوووود.

گفت:فکر میکنم..

گفتم:لطفا!فقط یدونه بگو باشه.تروخدا

گونه هاش بیشتر سرخ شد و بعد چند دقیقه فک زدن گفت:با..باشه

از خوشحالی بغلش کردم.
گفتن:مرسییییی!!قول میدم مردی باشم که همیشه میخواستی!

ا/ت رفت سمت کیفش و یه پر سفید و یه پر سیاه برداشت و گفت:اینا یادگاری باشه..یه پیوند..مثل دستبند دوستی..یکی از پر ها برای تو و پر دیگه برای من.
پر سفید به معنای پاکی،فرشته،شروع جدید
پر سیاه به معنای محافظت،راز و شاید هم تاریکی گذشته

بهش نگاه کردم و بعد با توجه به زندگی گذشته ام پر سیاه رو برداشتم.

وقتی رفتم خونه فقط داشتم به پر فکر میکردم و نکاهش تیکردم و با فکر کردن به اینکه ا/ت دوست دخترمه از ته دل لبخند میزدم
________________________________________________

امیدوارم خوشت اومده باشه کیوتم.🥺🎶

I love you BTS and ARMY💜🔮🎶


#فیک_عاشقانه
#بی_تی_اس
#شوگا
#درام
#تهیونگ
#جونگکوک
#جیهوپ
#جیمین
#نامجون
دیدگاه ها (۲)

●بال های سیاه و سفید○پارت 6

●بال های سیاه و سفید○پارت 7

●بال های سیاه و سفید○پارت 4

●بال های سیاه و سفید○پارت 3

●بال های سیاه و سفید○پارت 15

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۴

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط