گناهکار من🎀
#پارت_چهلم
همشون رفتن پیش عسل*
لیا ات رفتن عسلو بغل کردن*
ات:ع عسل ازت خواهش میکنم تنهامون نزار(گریه)
لیا:هققق ما بدون تو زنده نمیمونیم هق🥺
تهیونگ:دخترا میشه منم باهاش یکم حرف بزنم
ات:آره حتما ما میریم بیرون
شوگا:آره بریم
همه رفتن بیرون بجز تهیونگ*
تهیونگ نشست رو تخت کنار عسل و دستاشو گرفت*
یه جعبه ی کوچیک از جیبش در آورد*
تهیونگ:عسل ببین م... من عاشقتم میخوام باهات ازدواج کنم تو تنها دختری هستی که دیوونشم توروخدا تنهام نزار نگاه کن این حلقه رو برای تو خریدم لطفااا تنهام نزار(گریه)
ات از پنجره داشت توی اتاقو نگاه میکرد*
ات:چ چی تهیونگم عسلو دوست داره؟
جیهوپ:آره
لیا:ب..باورم نمیشه دوتاشونم همو دوست دارن
شوگا:ببینم عسلم از ته ته خوشش میاد؟
ات:اهومم خودش گفت
شوگا:وای خدا کنه عسل زنده بمونه اگه زنده نمونه ته ته هم میمیره
دکتر اومد*
دکتر:خب دیگه باید سریع بریم اتاق عمل
تهیونگ دستای عسلو بوسید*
تهیونگ:دکتررر لطفااا نجاتش بده
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.