خانه پدربزرگ را دوست داشتم

خانه پدربزرگ را دوست داشتم
ظهرکه می شد بوی غذا تمام اتاق را پر میکرد
آفتاب روی سفره ی مادربزرگ پهن میشد وطعم غذا را دلچسب تر میکرد
کاش آنوقتها هیچ وقت تمام نمیشد
لحظه هاتون خوش
دیدگاه ها (۷)

#مدولباس

#مدولباس

هنوز این عادتو دارم ک تو رویا ببینم تو داری برمیگردی :) ❤ ️

عشق همین است؛همین که یک ذره از تومی شود تمامِ من...!

🍁یادش بخیر...وقتی با بوی آبگوشت مادربزرگ از خواب بیدار می‌شد...

قهوه های جاویدان ☕ قسمت ۷ / صفحه پنجم :ذوق و شوق تمام وجودم ...

کاش هنوز نه سالم بود . سرم روی زانوی مادربزرگ بود که داشت بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط