رمان باهات آرومم 🤍👻✨
🤍💫Bahat Aromam💫🤍
Part 1
درحال دیدن دیمین که آروم آروم میومد سمتم لبخندی زدیم هردو یهو صدای آژیر درآورد با برگای ریخته پریدم دیدم زنگ گوشیه بی صاحاب مزاحممه😐
نشد ما این کراشمونو تو خوابم ببینیم🤧
رفتم سرویس و سریع کارامو کردم و اومدم بیرون
به ساعت نگا کردم ساعت 7:46 دیقه بود
سریع لباسامو پوشیدم و یه ارایش ناز کردم
بوسی تو آینه برا خودم فرسادم و اومدم برگردم برم بیرون
یهو مماخ زیبایم برخورد کرد به یه چیز سفت حرصی سرمو بلند کردم با دیدن بوزینه داداش گلم و خلم آقای برنای خر <برنا> گاو و دیدم
باحرص
جیغ زدم :الاغ خر گاو نفهم مییموونننن نباید در بزنیییی شاغالللل فکردی اینجا مث اتاق خدت سگت طویله اس
مث خر میای توووو الاغ
آقا برنا با پشمای ریخته نگام کردو گف:اومل اومدم صدات کنم دیدم تو حسی گفدم کاریت نداشته باشم بیا صبونه بخور خودم میرسونمت😐
پشت چشمی نازک کردم و رفتم پایین
بابی جون و مامی جون سر میز بودن با آق سورنا
سورنا خان 6 سالشه و برنا خان 20 سالشه خرخان زنم نداره
البت از دوس دختراش نگم براتون
با صدای بلندی گفتم:سلام بر پدر و مادر گل گلی خدممممم
همینطور داشتم میگفتم به سمت سورنا رفتم و حرفمو ادامه دادم:و همینطور سورنای خل و گل
خدممممم
#اصکیحرام 💫🙂💛
#باهاتآرومم
#ادیتناسی
#ساکورا
#رمان
#باهاتآرومم
#اصکیحرام
#طنز
#فانیی
Part 1
درحال دیدن دیمین که آروم آروم میومد سمتم لبخندی زدیم هردو یهو صدای آژیر درآورد با برگای ریخته پریدم دیدم زنگ گوشیه بی صاحاب مزاحممه😐
نشد ما این کراشمونو تو خوابم ببینیم🤧
رفتم سرویس و سریع کارامو کردم و اومدم بیرون
به ساعت نگا کردم ساعت 7:46 دیقه بود
سریع لباسامو پوشیدم و یه ارایش ناز کردم
بوسی تو آینه برا خودم فرسادم و اومدم برگردم برم بیرون
یهو مماخ زیبایم برخورد کرد به یه چیز سفت حرصی سرمو بلند کردم با دیدن بوزینه داداش گلم و خلم آقای برنای خر <برنا> گاو و دیدم
باحرص
جیغ زدم :الاغ خر گاو نفهم مییموونننن نباید در بزنیییی شاغالللل فکردی اینجا مث اتاق خدت سگت طویله اس
مث خر میای توووو الاغ
آقا برنا با پشمای ریخته نگام کردو گف:اومل اومدم صدات کنم دیدم تو حسی گفدم کاریت نداشته باشم بیا صبونه بخور خودم میرسونمت😐
پشت چشمی نازک کردم و رفتم پایین
بابی جون و مامی جون سر میز بودن با آق سورنا
سورنا خان 6 سالشه و برنا خان 20 سالشه خرخان زنم نداره
البت از دوس دختراش نگم براتون
با صدای بلندی گفتم:سلام بر پدر و مادر گل گلی خدممممم
همینطور داشتم میگفتم به سمت سورنا رفتم و حرفمو ادامه دادم:و همینطور سورنای خل و گل
خدممممم
#اصکیحرام 💫🙂💛
#باهاتآرومم
#ادیتناسی
#ساکورا
#رمان
#باهاتآرومم
#اصکیحرام
#طنز
#فانیی
۲.۹k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.