نبودنت محال است

نبودنــت محال اســت
هنوز عطــر حضـورت در خانه اســت
وقتـی با یک شاخه رز سفــید
عشــق را به من هدیــه کردی
حســی رویایی و زیبا در من جــوانه زد
با همه ی وجــود باورت کــردم
چه بی ریا باور کردم که نیـمه ی گم شــده ی منـی
شاخه رزی که از دســتان تو ستانــدم
تندیــسی شد پرستـیدنی در دنیای کوچــکم
قرارمان بر بــودن بـود
نـه جــدایـ ــ ــ ـی
با رفتـنت بی حســم کردی نسبـت به تمام عشــق های زمیـنی
هر روز غــروب خیــره می شـوم
بر شاخــه رز سفــید کنار پنــجره
سالهاســت که خشکیـــده اســت
چــون رویای فرامــوش شــده ی عــشـ ــ ــق
چــون غــروری شکسـ ــ ــته
چــون قلبــی خســته از تپیـ ــ ــدن چــون عشقــی بر باد رفـتـ ــ ــه
دیدگاه ها (۵)

سکوت شدماین روزها دلم اصرارداردفریـــادبزنداما .. جلوی دهانش...

از شعر هم دیگر کاری بر نمی آیدواژه ها دستشان کوتاه شده و پاه...

شب که میشود همه ﻣﯽﮔــــﻮﯾﻨﺪﺑﺮﺍﯾﺖ ﺧـــــﻮﺍﺏﻫﺎﯼ ﺧﻮﺷﯽ ﺭﺍ ﺁﺭﺯﻭﻣـ...

آری .. مــن هم معتقدم کهخواستــن کار دل استـــ و رفتــن شرط ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط