از شعر هم دیگر کاری بر نمی آید

از شعر هم دیگر کاری بر نمی آید

واژه ها دستشان کوتاه شده

و پاهای انتظارم

درازتر از همیشه

تو رفته ای

و این کاری ترین زخمی بود

که از زندگی خوردم!!!!!!!!!
دیدگاه ها (۸)

بعدترهاهرگاه زنی دراغوشت بکشددرگودی کمرتدستهایی را خواهد یا...

بهانه ی رفتنت شعر شدو تو بی کلام ترین غزلمبعد رفتنت شب و روز...

سکوت شدماین روزها دلم اصرارداردفریـــادبزنداما .. جلوی دهانش...

نبودنــت محال اســتهنوز عطــر حضـورت در خانه اســتوقتـی با ی...

..من اگر مستت شوم بانو، تو جامم میشوی؟هرچه دارم نذر چشمانت، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط