گر به ی وحشی

گــر بهـ ـیـ وحشی
pt 58
ویو رین:
از حموم اومدیم بیرون... خیلی درد دارهههههه... تا حالا از جلو نکرده بود... ولی انصافا خوش گذشت...الان که کازو هست باید لباس جموجور تری بپوشم... ولی...
من: باجی...
باجی: بله؟..
من: خب... راستش.... لباس ندارم...
باجی: چی میگی؟...
من: لباس پوشیده ندارم همش تو سبده... این سه تا مونده *اس 2.3.4*
باجی: خب... اینو*اس دو*بپوش... تیشرت دارم فک کنم اندازت شه... فعلا اونو بپوش
من: باشهههه... یا...
باجی: یا؟
من: هیچی هیچی
اگه بهش بگم پارم میکنه
لباس زیرامو *اس اخر *پوشیدم... دراز کشیدم رو تخت خیلی خستممممم... اصلا حواسم نبود که خابم برد..
ویو باجی:
تیشرتو براش گذاشتم میخاستم بهش بگم لباساشو بپوشه که دیدم خابیده... اخه با اینا زیر کولر سرما میخوره... کولرو کم کردم و درو بستم رفتم پایین پیش کازو...
ویو نویسنده:
باجی رفت رو مبل نشست که گوشیش زنگ خورد
باجی: سلام... اها... باشه... خب کی؟.... اوک... بای...
کازو: کی بود؟
باجی: مایکی
کازو: میان اینجا؟
باجی: اره...
کازو: اها...
باجی: خب...
کلی با هم حرف زدنو اینا ساعت پنج شدو...
*در زدن*
باجی درو باز کردو کمکم همه اومدن رینم هنو خاب بود
کریه: باجی رین بیداره؟
باجی: نه خابه....
کریه: پس ما میریم تو اتاق پیشش
باجی: باشه...
*ذهن * حس میکنم ی چیزی.... ای وااایییی...
باجی: کریه نری-
امااااااا... دیگر دیر شده بوووددد.... بله فرزندانممممم....
باجی: دوراکی توش....
مایکی: از دوراکی های من مایه نزااااررررر....
باجی: باشه ...
ویو رین:
بیدار شدم دیدم دخترا تو اتاقن
اما: عه رین چان بیدار شدی؟
من: ها؟.... ساعت چنده؟
هیوگا: چرا لباست.....
من: ای واااییی یادم رف لباسمو بپوشممممم
یوزو: لابد با باجی تو اتاق بودی ارههه؟...
من: ن... ن... نههه.... خ... خب... نه... واقا اینطور نیست... البته اگرم بود میگفتم نیس.... و... ولی باور کنید نیس...
هینا: باهاش تو حموم بودی نهههه؟
کریه: مغلطه نکن مدرک داریم
من: مدرکت؟
کریه: حموم خیسه...
من: چ... چه ربطی دارههه؟
کریه: تازه حموم بودین
من: خب دلیل نمیشه... شاید تنهایی رفتم...
هیکارو: شاید با هم رفتین؟
من: بابا علم غیب ندارین کههههه...
اما: علم غیب ندارم ولی میدونم وسوسه میشیدو با هم میرید
هیوگا: رین مغلطه نکن شواهد همه جا هس
من: لعنتیییییییی.... باشه... شاید یکم کرم ریخت... اره....
دخترا: میدونستییییمممممممم...
کریه: اسم بچه چیه؟
اما: دخترههه؟
من: بابا حامله نشدم که... ی... ی کرمی داشت کارشو کرد تموم شد دیه.. *سرخ*
یوزوها: پاشو لباس بپوش بریم پایین
من: باوشه...
و......
دیدگاه ها (۲)

😂😂😂😂

:))))

گــر بهـ ـیـ وحشی(ادامه ی پارت 57)ویو نویسنده رین خب لعنتی د...

خاهشا بگید فقط من نیستم🥲

گــــربهـ وحشـــ☆ــی ³p•ویو نویســـ☆ـــنده: رین و کریه لباسا...

اگه قرار بود برین مهمونی و این لباس رو می پوشین چه واکنشی نش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط