ღForced marriageღ
ღForced marriageღ
پارت۱۹
یه لحظه یه شخص اشنایی به چشمم خورد و حواسم پرت شدکه دامنم گیر کرد زیر پام و افتادم روی کوک...
فلش بک به روزی که یجی و کوک باهم رفتنوپاساژ"
کوک ویو"
(اینجا یجی داخل اتاق پرو بود و کوک روی مبل خوابش برده بود)
اههههه...باز کیه سره صبی...گوشیمتوورداشتم و جواب دادم..
کوک:بلههه(با خاب الودگی و صدای گرفته)
جیمین:مرض پاشو لنگه زهره
کوک:آه..هیونگ اذیت نکن دیگه بگو چیکارم داری
جیمین:شنیدم عروسیو عقب انداختی
کوک:من ن مادر زنم
جیمین:اووو چه زود مادر زن شد
کوک:بیخیال هیوووونگ من که میدونم الکی زنگ نمیزنی پس کارتو بگو
جیمین:میخوام نزارم بخوابی اصن مشکلیه
کوک:آه...اصلا خدافظ
جیمین:ببند باو میخواستم بگم ک....(گوشیو قطع میکنه)
فلش بک به اون روزی که کوک و یجی رفتن پاساژ"
جیمین ویو"
جیهوپ:جمنننننننننن
جیمین:چیههه...هیونگگگ تروخدا اذیتم نکن تازه سره صبهه
جیهوپ:خوب نیس انقد بخوابی بلند شو
جیمین:باشه
جیهوپ:پاشوودیگههه
پاشدم نشستم...جی هوپ رفت بیرون..دوباره گرفتم خوابیدم..که جیهوپ دوباره اومد تو...
جیهوپ:میگم.....یااااا توکه باز خوابیدییی..
جیمین:اَه...چیهههه..
جیهوپ:پاشووبریم یونگیو بیدار کنیم کار مهمی دارم باهاتون..
جیمن:خودت بیدار کن
جیهوپ:یااا..خب دفه قبلی اتفاق خوبی نیوفتاد پس نوبت توعه..
جیمین:ول....
جیهوپ:هیش صدا نشنوما من الان میرم و تو و یونگی هیونگ تا ۵دیقه دیگه میاین پایین کارتون دارم
جی هوپ رفت...ای خداااا...با همون لباس خوابا رفتم اتاق یونگی(اسلاید بعدی)..
جیمین:هیونگ...
یونگی:......
جیمین:یااا هیووونگ پاشو منو از دست هوپی هیونگ نجات بدهه(با حالت کیوتیش)
یونگی:باز چیه...
پریدم رو تخت بغل دسته یونگی و دراز کشیدم...
جیمین:هوپی هیونگ میگه بیاین پایین کارتون دارم مهمه..
یونگی:اوهوم..حالا بعدا..
گرفتم خوابیدم تا چشام گرم شد در محکم کوبیده شد بهم....
دیگه ببندین دهناتونو تا برم تا پارت ۲۰بنویسم اماده باشه شب میزارم براتون ساعتای۲و۳
پارت۱۹
یه لحظه یه شخص اشنایی به چشمم خورد و حواسم پرت شدکه دامنم گیر کرد زیر پام و افتادم روی کوک...
فلش بک به روزی که یجی و کوک باهم رفتنوپاساژ"
کوک ویو"
(اینجا یجی داخل اتاق پرو بود و کوک روی مبل خوابش برده بود)
اههههه...باز کیه سره صبی...گوشیمتوورداشتم و جواب دادم..
کوک:بلههه(با خاب الودگی و صدای گرفته)
جیمین:مرض پاشو لنگه زهره
کوک:آه..هیونگ اذیت نکن دیگه بگو چیکارم داری
جیمین:شنیدم عروسیو عقب انداختی
کوک:من ن مادر زنم
جیمین:اووو چه زود مادر زن شد
کوک:بیخیال هیوووونگ من که میدونم الکی زنگ نمیزنی پس کارتو بگو
جیمین:میخوام نزارم بخوابی اصن مشکلیه
کوک:آه...اصلا خدافظ
جیمین:ببند باو میخواستم بگم ک....(گوشیو قطع میکنه)
فلش بک به اون روزی که کوک و یجی رفتن پاساژ"
جیمین ویو"
جیهوپ:جمنننننننننن
جیمین:چیههه...هیونگگگ تروخدا اذیتم نکن تازه سره صبهه
جیهوپ:خوب نیس انقد بخوابی بلند شو
جیمین:باشه
جیهوپ:پاشوودیگههه
پاشدم نشستم...جی هوپ رفت بیرون..دوباره گرفتم خوابیدم..که جیهوپ دوباره اومد تو...
جیهوپ:میگم.....یااااا توکه باز خوابیدییی..
جیمین:اَه...چیهههه..
جیهوپ:پاشووبریم یونگیو بیدار کنیم کار مهمی دارم باهاتون..
جیمن:خودت بیدار کن
جیهوپ:یااا..خب دفه قبلی اتفاق خوبی نیوفتاد پس نوبت توعه..
جیمین:ول....
جیهوپ:هیش صدا نشنوما من الان میرم و تو و یونگی هیونگ تا ۵دیقه دیگه میاین پایین کارتون دارم
جی هوپ رفت...ای خداااا...با همون لباس خوابا رفتم اتاق یونگی(اسلاید بعدی)..
جیمین:هیونگ...
یونگی:......
جیمین:یااا هیووونگ پاشو منو از دست هوپی هیونگ نجات بدهه(با حالت کیوتیش)
یونگی:باز چیه...
پریدم رو تخت بغل دسته یونگی و دراز کشیدم...
جیمین:هوپی هیونگ میگه بیاین پایین کارتون دارم مهمه..
یونگی:اوهوم..حالا بعدا..
گرفتم خوابیدم تا چشام گرم شد در محکم کوبیده شد بهم....
دیگه ببندین دهناتونو تا برم تا پارت ۲۰بنویسم اماده باشه شب میزارم براتون ساعتای۲و۳
۶۷.۹k
۱۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.