"آلبوم مشترک"
"آلبوم مشترک"
p21
جونگ کوک ویو
به سمت دری رفتم که صدایی شبیه به صدای ات شنیده میشد رفتم ..وقتی وارد شدم دیدم یه مردی رو ات خیمه زدی سعی داره ات رو ببوسه ات هم داشت با دستاش بهش ضربه میزد و تلاش میکرد از دستش خلاص شه به سمت مردی هجوم او دم تو یه بلندش کردم و کوبیدم به دیوار که خورد به میز و گلدونه روش افتاد رو زمین و شکست له سمتش رفتم یه مشت زدم به صورتش خودم آماده کردم برايه زدن مشتای بعدی ولی سوزشی رو رو بازوم حس کردم با تیکه شکسته شده گلدون زخمی کرده بود نگاهی بهش انداختم به وضوح ترس و استرس تو چشماش دیده میشد منو هلم داد و به سمت در خروجی دویید خاستم برم دنبالش اما ات رو دیدم که به گوشه تو خودش جمع شده بود،دستاشو گذاشته رو گوشاش ،چشاشو بسته بود داشت گریه میکرد و چیزهایی آروم با گریه میگفت سریع سمتش رفتم رو زانوهام نشستم بازوهاشو گرفتم
+ات شی خوبی..نگران..
سرشو بلند کرد و اشکاش از چشماش جاری میشد مردمک چشاش از ترس میلرزید عین دو تا تیله سیاه که تو یه ظرف سفید به بازی دراومده بود
_اون...اون میخواست ..همون کارو بکنه...گریه....اون عوضی..هق...اون میخواست دوباره ..انجامش..بده..گریه
درکی سطحی از ماجرا کردم دستام خود به خود ات رو کشید تو بغلم بازوهای دورش جمع شد ترسید که ات از این کار آزرده بشه ولی خب برآن سخت بود که معشوقم تو این وضعیت ببینم ولی ولی باحس کردن دستاس ظریفی دور کمرم لبخند کوچیکی رو لبم نشست دستمو سمت سرش بردم موهای ابریشمی نرمو خوشبوشو نوازش کردم
+نترس پیشتم...
ات خودشو بیشتر تو بغلم جا کرد ازش جدا شدم سرش پایین بود اروم دستمو زیر پاهاش بردم اروم بلندش کردم برآید بغلش کردم به سمت کاناپه رفتم و نشوندمش روبه ات رو دو زانوم رو زمین نشستم به صورت کیوتو پفکیش چشم دوختم هنوزم داشت گریه میکرد قطرات اشکی که از چشمش به گونه های پفکیش میرختن دیتمو بردم سمت صورتش با انگشت شستم اشکاشو پاک کردم سرشو بلند کردو نگام کرد لبخند بهش زدم دلم میخواست بغلش کنمو ببوسمش بهش بگم که جاش پیشم آمنه ولی میترسیدم ازم رنجیده بشه میترسیدم با این کارم به جای اینکه ات رو به خودم جذب کنم به جاش از خودن فراریش بدم درد بدی تو بازوم حس کردم ماله زخمه بود ولی سعی کردم لبخندم حفظ کنم
+میرم برات آب بیارم
سرشو اروم به معنی آره تکون داد
.........
نگاهی به زخمم انداختم عمیق نبود ولی خونریزی داشتم یه لیوان آب پر کردمو برا ات بردم
......
لیوان با دستاش گرفته بود و با مکث میخورد
کنارش نشستم لیوانو گذاشت رو میز نسبت به چند دیقه پیش اروم تر شده بود دیقه گریه نمیکرد
+اممم..ات شی
به سمتم چرخید
p21
جونگ کوک ویو
به سمت دری رفتم که صدایی شبیه به صدای ات شنیده میشد رفتم ..وقتی وارد شدم دیدم یه مردی رو ات خیمه زدی سعی داره ات رو ببوسه ات هم داشت با دستاش بهش ضربه میزد و تلاش میکرد از دستش خلاص شه به سمت مردی هجوم او دم تو یه بلندش کردم و کوبیدم به دیوار که خورد به میز و گلدونه روش افتاد رو زمین و شکست له سمتش رفتم یه مشت زدم به صورتش خودم آماده کردم برايه زدن مشتای بعدی ولی سوزشی رو رو بازوم حس کردم با تیکه شکسته شده گلدون زخمی کرده بود نگاهی بهش انداختم به وضوح ترس و استرس تو چشماش دیده میشد منو هلم داد و به سمت در خروجی دویید خاستم برم دنبالش اما ات رو دیدم که به گوشه تو خودش جمع شده بود،دستاشو گذاشته رو گوشاش ،چشاشو بسته بود داشت گریه میکرد و چیزهایی آروم با گریه میگفت سریع سمتش رفتم رو زانوهام نشستم بازوهاشو گرفتم
+ات شی خوبی..نگران..
سرشو بلند کرد و اشکاش از چشماش جاری میشد مردمک چشاش از ترس میلرزید عین دو تا تیله سیاه که تو یه ظرف سفید به بازی دراومده بود
_اون...اون میخواست ..همون کارو بکنه...گریه....اون عوضی..هق...اون میخواست دوباره ..انجامش..بده..گریه
درکی سطحی از ماجرا کردم دستام خود به خود ات رو کشید تو بغلم بازوهای دورش جمع شد ترسید که ات از این کار آزرده بشه ولی خب برآن سخت بود که معشوقم تو این وضعیت ببینم ولی ولی باحس کردن دستاس ظریفی دور کمرم لبخند کوچیکی رو لبم نشست دستمو سمت سرش بردم موهای ابریشمی نرمو خوشبوشو نوازش کردم
+نترس پیشتم...
ات خودشو بیشتر تو بغلم جا کرد ازش جدا شدم سرش پایین بود اروم دستمو زیر پاهاش بردم اروم بلندش کردم برآید بغلش کردم به سمت کاناپه رفتم و نشوندمش روبه ات رو دو زانوم رو زمین نشستم به صورت کیوتو پفکیش چشم دوختم هنوزم داشت گریه میکرد قطرات اشکی که از چشمش به گونه های پفکیش میرختن دیتمو بردم سمت صورتش با انگشت شستم اشکاشو پاک کردم سرشو بلند کردو نگام کرد لبخند بهش زدم دلم میخواست بغلش کنمو ببوسمش بهش بگم که جاش پیشم آمنه ولی میترسیدم ازم رنجیده بشه میترسیدم با این کارم به جای اینکه ات رو به خودم جذب کنم به جاش از خودن فراریش بدم درد بدی تو بازوم حس کردم ماله زخمه بود ولی سعی کردم لبخندم حفظ کنم
+میرم برات آب بیارم
سرشو اروم به معنی آره تکون داد
.........
نگاهی به زخمم انداختم عمیق نبود ولی خونریزی داشتم یه لیوان آب پر کردمو برا ات بردم
......
لیوان با دستاش گرفته بود و با مکث میخورد
کنارش نشستم لیوانو گذاشت رو میز نسبت به چند دیقه پیش اروم تر شده بود دیقه گریه نمیکرد
+اممم..ات شی
به سمتم چرخید
۷.۵k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.