یه آهنگ خارجی که درست و حسابی بلد نبود رو زمزمه میکرد که

یه آهنگ خارجی که درست و حسابی بلد نبود رو زمزمه میکرد که چشمش به کاکتوس روی طاقچه افتاد و رفت سراغش. با تموم زورش کاکتوس رو فشار داد و وقتی دستش پر از خون شد روی دیوار اتاقش نوشت: ازت متنفرم! (احتمالا خطاب به خودش)
دیدگاه ها (۳۳)

میگفت اینا همش خاطره میشه ،نگفت یهو میاد سراغت نابودت میکنه....

می‌روم غرق کنم کوه غمی را در خود ...

ولی من هنوز نفمیدمچون ما صبورتر میشیم زندگی داره وقیح تر میش...

・‏بُغض‌کَردیم‌و‌حَسودان‌جَهان،شادشُدند・‏

میان دو نگاه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط