فرار من
۸۱
بعد هم بی توجه به صورت بهت زدش راه افتادم سمت آشپز خونه
پسره بیشعور.....بوزینه عوضی
نمیدونم چرا حرصم گرفته بود.
سرمو تکان دادم و سعی کردم فکرش رو از سرم بیرون بندازم
رفتم تو آشپز خونه.
خیلی تاریک بود . چون توی سالنم چراغ هارو خاموش کرده بودن .
رفتم جلو تر . خیلی تشنم بود. داشتم هلاک میشدم اصلا
بیرونم همش از این نوشیدنی الکلی ها پخش میکنن
احساس کردم یه سایه رو٫اون پشت دیدم ولی فکر کنم توهم زدم. راستش یک کوچولو ترسیدم.
آروم رفتم سمت چراغ و کلید و روشن کردم.
از چیزی که دیدم کپ کردم!!
همینجوری خشکم زده بود فقط و دهنمم اندازه کاراژ باز مونده بود
نههههههههههههههههههههه.
تیهونگ و جنا دست پاچه از هم جدا شدنو با ترس خیره شدن به صورت مبهوت من و دهن باز شدم
او مای گاد !!!!!!
اینام آره ؟؟؟؟؟؟
سریع دهنمو جمع و جور کردم از ترس پشه احتمالی داخلش
یک بار دیگه صحنهای رو که دیدم تجسم کردم .
جنا رو به پشت رو اپن آشپزخانه خم شده بود و تیهونگ تقریباً نیم خیز شده بود روش و با ولع میبوسیدش
چه هولم بودنا
حالا من داشتم منفجر میشدم از خنده.
خودمو نگه داشتم و فوری چراغ رو خاموش کردم.
بی توجه به صورت های خجالت زدشون شیطون گفتم:
یوری....امممم . میگم چیزه .. ببخشید .. خواستم آب بخورم .. من چیزی ندیدم . ادامه بدین ... خسته نباشین
چشماشون گرد شد . که سریع گرفتم که سوتی دادم.!! بازم گفتم`
یوری..... نه نه ... چیزه ادامه ندین . اصلا چمیدونم وی بگم گیج شدم!! من برم بهتره.. هر کاری خواستین بکنید
بعد هم عین جت اومدم بیرون و منفجر شدم از خنده !!!!!!
وای خدا قیافه هاشون خییلی باحال بود. عجب صحنه ای دیدم..
وایسا جنا بیاد بیرون یکم اذیتش کنم
و بعد برگشتم به مهمونی
آبم نتونستم بخورم بخاطر جنا خانم .
شیطون خندیدم. وای مچ گرفتن چه حالی میده!!
بعد هم بی توجه به صورت بهت زدش راه افتادم سمت آشپز خونه
پسره بیشعور.....بوزینه عوضی
نمیدونم چرا حرصم گرفته بود.
سرمو تکان دادم و سعی کردم فکرش رو از سرم بیرون بندازم
رفتم تو آشپز خونه.
خیلی تاریک بود . چون توی سالنم چراغ هارو خاموش کرده بودن .
رفتم جلو تر . خیلی تشنم بود. داشتم هلاک میشدم اصلا
بیرونم همش از این نوشیدنی الکلی ها پخش میکنن
احساس کردم یه سایه رو٫اون پشت دیدم ولی فکر کنم توهم زدم. راستش یک کوچولو ترسیدم.
آروم رفتم سمت چراغ و کلید و روشن کردم.
از چیزی که دیدم کپ کردم!!
همینجوری خشکم زده بود فقط و دهنمم اندازه کاراژ باز مونده بود
نههههههههههههههههههههه.
تیهونگ و جنا دست پاچه از هم جدا شدنو با ترس خیره شدن به صورت مبهوت من و دهن باز شدم
او مای گاد !!!!!!
اینام آره ؟؟؟؟؟؟
سریع دهنمو جمع و جور کردم از ترس پشه احتمالی داخلش
یک بار دیگه صحنهای رو که دیدم تجسم کردم .
جنا رو به پشت رو اپن آشپزخانه خم شده بود و تیهونگ تقریباً نیم خیز شده بود روش و با ولع میبوسیدش
چه هولم بودنا
حالا من داشتم منفجر میشدم از خنده.
خودمو نگه داشتم و فوری چراغ رو خاموش کردم.
بی توجه به صورت های خجالت زدشون شیطون گفتم:
یوری....امممم . میگم چیزه .. ببخشید .. خواستم آب بخورم .. من چیزی ندیدم . ادامه بدین ... خسته نباشین
چشماشون گرد شد . که سریع گرفتم که سوتی دادم.!! بازم گفتم`
یوری..... نه نه ... چیزه ادامه ندین . اصلا چمیدونم وی بگم گیج شدم!! من برم بهتره.. هر کاری خواستین بکنید
بعد هم عین جت اومدم بیرون و منفجر شدم از خنده !!!!!!
وای خدا قیافه هاشون خییلی باحال بود. عجب صحنه ای دیدم..
وایسا جنا بیاد بیرون یکم اذیتش کنم
و بعد برگشتم به مهمونی
آبم نتونستم بخورم بخاطر جنا خانم .
شیطون خندیدم. وای مچ گرفتن چه حالی میده!!
- ۱۲.۴k
- ۱۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط