شعر و شاعری را بی خیال

شعر و شاعری را بی خیال
این بار که به دنیا آمدم ...
گره ی روسری ات می شوم
من هی ...
و به هر بهانه ای
خودم را وا می کنم از سرت
و تو محکمتر از قبل ...
گره ام میزنی پیش خودت.

"حمید جدیدی
دیدگاه ها (۳)

لبخند توشروع شعر است مبادا اخم کنیبند دل قافیه ها پاره شود .

خــــــــــدایا دریاب این بنده ات را... بنده اے کہ تو خنده ه...

‍این روزها عجیب دل تنگ می شوم و من این دلتنگی را عاشقانه به ...

دست هایت #روسری را از وسط تا می کنداین مثلث در مربع سخت #غوغ...

از تو سکوت مانده و از من، صدای توچیزی بگو که من بنویسم به جا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط