نیستی اما

نیستی اما
چشم هایت همیشه
حوالیِ دلتنگی هایم
مرا به نظاره نشسته اند
و من در همه ی آینه ها
به تو خیره شده ام

نیستی اما
با پاهایت تمامِ طول تنهاییم را
قدم زده ام
و با دستانت عرضِ شانه هایم را
در آغوش گرفته ام

نیستی اما
با لب هایت از تمامِ خاطراتمان
بوسه گرفته ام
و شب ها خیالت را به رویایم
پیوند زده ام

نیستی اما
هر دم به جای هوا
تو را نفس کشیده ام
و هر بازدم به جای زندگی
تو را ادامه داده ام

عزیزِ جان
من از عشقت
قابِ عکسی ساخته ام
و بر دیوارِ قلبم آویخته ام
تا با هر تپش
درونِ رگ هایم جاری شوی

و از طرحِ لبخندت پنجره ای کشیده ام
که همیشه رو به باغچه ی خاطراتم
باز خواهد ماند،
تا با هر نسیمِ یادت
گُل از گُلم بِشکُفد

رفیقِ قدیمی
من تو را هر شعر از نو می سرایم
از نو می خوانم
و از نو به قلبم می سپارم

می دانم دیگر نیستی اما
همین حوالی پرسه می زنی ،
جایی میانِ
خاطرات دیروز
رویاهای امروز
و آرزوهای فردایم

#مسلم_مک_وندی 📝
Moslem Makvandi
#مسلم_مکوندی
#رفیق_قدیمی
#دلتنگی#تنهایی#آغوش
#خاطرات#آرزوی_تو#رویای_تو
دیدگاه ها (۱)

گفتی به امیدِ دیدارو هزار هزار ساحل،انتظارت در من قدم زداما؛...

به نظرم توی زندگی هرکسی باید یه آدم خاص وجود داشته باشهیه نف...

اتفاقِ عشقِ تو برای افتادن در دلمبه تارِ مویی بند استقرارِ ع...

آدمِ خیال بافی نیستماما موهای توتافته ی جدا بافته یخیالِ من ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط