Name: Russian Roulette
_پس کجایی جونگ کوکی؟ چرا دیر کردی؟
از نیمه شب گذشته بود اما اون پسر هنوز به خونه برنگشته بود و این
تهیونگ بود که از بابتِ وضعیت نامعلومِ پسر موردعالقه ش، رفته رفته
داشت آثار نگرانی رو تو گوشت و خونش احساس میکرد!
_نکنه مثل دفعه قبل زخمی شده باشه؟
افکارِ مزاحم و منفی به سمتش هجوم آورده بود. دائم داشت با خودش فکر
میکرد نکنه این تاخیر به خاطر این باشه که برای جونگ کوک تو ماموریت
امشب اتفاقی افتاده باشه؟!
حقیقتش جونگ کوک سرگرد بخش جناییِ مبارزه با مواد مخدر و قاچاق
اعضای بدن بود. امروز صبح به تهیونگ گفته بود قراره فرماندهی یکی از
عملیات های مهم و سخت، محورِ دستگیری یکی از باندهای مافیایی بزرگ
کشور رو در دست بگیره. و تهیونگ تموم مدت نگران بود که نکنه برای
سرگرد جئون محبوبش اتفاق بدی افتاده باشه.
ساعت از دوازده شب گذشته بود و تموم چراغ های خونه خاموش بود. تنها
روشنایی موجود، نور ضعیف چراغ مطالعهی داخلِ هال بود که پدرِ جونگ
کوک، تا همین چند دقیقه پیش خودش رو سرگرم مطالعه کتاب های
دانشگاهی ش کرده بود تا به بهانه ای بتونه تا زمان رسیدن پسرش به خونه،
همراه تهیونگ بیدار بمونه. اما انگار صدایِ بلند خروپفش از روی کاناپه
نشون میداد که اون پیرمرد هم بالخره تسلیم گرم شدن پلک های سنگینش
شده و به یک خواب عمیق فرو رفته.
از نیمه شب گذشته بود اما اون پسر هنوز به خونه برنگشته بود و این
تهیونگ بود که از بابتِ وضعیت نامعلومِ پسر موردعالقه ش، رفته رفته
داشت آثار نگرانی رو تو گوشت و خونش احساس میکرد!
_نکنه مثل دفعه قبل زخمی شده باشه؟
افکارِ مزاحم و منفی به سمتش هجوم آورده بود. دائم داشت با خودش فکر
میکرد نکنه این تاخیر به خاطر این باشه که برای جونگ کوک تو ماموریت
امشب اتفاقی افتاده باشه؟!
حقیقتش جونگ کوک سرگرد بخش جناییِ مبارزه با مواد مخدر و قاچاق
اعضای بدن بود. امروز صبح به تهیونگ گفته بود قراره فرماندهی یکی از
عملیات های مهم و سخت، محورِ دستگیری یکی از باندهای مافیایی بزرگ
کشور رو در دست بگیره. و تهیونگ تموم مدت نگران بود که نکنه برای
سرگرد جئون محبوبش اتفاق بدی افتاده باشه.
ساعت از دوازده شب گذشته بود و تموم چراغ های خونه خاموش بود. تنها
روشنایی موجود، نور ضعیف چراغ مطالعهی داخلِ هال بود که پدرِ جونگ
کوک، تا همین چند دقیقه پیش خودش رو سرگرم مطالعه کتاب های
دانشگاهی ش کرده بود تا به بهانه ای بتونه تا زمان رسیدن پسرش به خونه،
همراه تهیونگ بیدار بمونه. اما انگار صدایِ بلند خروپفش از روی کاناپه
نشون میداد که اون پیرمرد هم بالخره تسلیم گرم شدن پلک های سنگینش
شده و به یک خواب عمیق فرو رفته.
۹.۲k
۱۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.