black flower(p,320)
black flower(p,320)
اینکه چند تا سلول ازش تغذیه کنه و مواد مغذی بدنش رو بکشه بهش وابسته باشه شروع به رشد کردن کنه و اینقدر بزرگ بشه که برای بیرون اومدنش مجبور به شکافته شدن شکمش بشه....🧠
لعنتی حتی از فیلم انابل هم براش ترسناکتر بود اما خودش رو مجبور کرده بود که قوی باشه وانمود کنه قبولش کرده و باهاش مشکلی هم نداره.
البته تهیونگ دلیل این خود آزاری رو هم نمی دونست.
شاید بهتر بود دست دیگه ی جونگ کوک رو هم می شکسته و این موجود رو از شکمش زودتر خارج می کرد؟🧠
این بهترین راه بود اما واقعیت این بود که دلش نمی خواست انجامش بده.
***
جونگ کوک جاجانگمیون و دو کبوکی روی میز مقابل تهیونگ گذاشت و چاپاستیک های چوبی یکبار مصرفش رو به دستش داد.
جونگکوک: چیز دیگه ای نمی خوای؟ من میخوام برم خونه با لحن سردی گفت
و یه قدم از تهیونگ فاصله گرفت.
تهیونگ یکم از دکبوکی رو تو دهنش گذاشت و به خاطر طعم خوبش ناله کرد.
واقعا خوشمزه بود.
تهیونگ: تو... شام خوردی؟
از جونگ کوک که به سمت در قدم برمیداشت سوال کرد و متوقفش کرد.
جونگکوک: نه.... میرم خونه یه چیزی میخورم
بی حوصله گفت
و تهیونگ به ظرف دست نزده ی جاجانگمیون که یه نیمرو روش خودنمایی میکرد نگاهی انداخت.
تهیونگ: زیاد خریدی بیا با هم بخوریم.
بدون اینکه به جونگ کوک نگاه کنه گفت و دهنشو با دوکبوکی پر کرد.
جونگکوک: نه تهیونگ... خودت بخور
جونگ کوک رد کرد و تهیونگ چشماش رو چرخوند.
اینکه چند تا سلول ازش تغذیه کنه و مواد مغذی بدنش رو بکشه بهش وابسته باشه شروع به رشد کردن کنه و اینقدر بزرگ بشه که برای بیرون اومدنش مجبور به شکافته شدن شکمش بشه....🧠
لعنتی حتی از فیلم انابل هم براش ترسناکتر بود اما خودش رو مجبور کرده بود که قوی باشه وانمود کنه قبولش کرده و باهاش مشکلی هم نداره.
البته تهیونگ دلیل این خود آزاری رو هم نمی دونست.
شاید بهتر بود دست دیگه ی جونگ کوک رو هم می شکسته و این موجود رو از شکمش زودتر خارج می کرد؟🧠
این بهترین راه بود اما واقعیت این بود که دلش نمی خواست انجامش بده.
***
جونگ کوک جاجانگمیون و دو کبوکی روی میز مقابل تهیونگ گذاشت و چاپاستیک های چوبی یکبار مصرفش رو به دستش داد.
جونگکوک: چیز دیگه ای نمی خوای؟ من میخوام برم خونه با لحن سردی گفت
و یه قدم از تهیونگ فاصله گرفت.
تهیونگ یکم از دکبوکی رو تو دهنش گذاشت و به خاطر طعم خوبش ناله کرد.
واقعا خوشمزه بود.
تهیونگ: تو... شام خوردی؟
از جونگ کوک که به سمت در قدم برمیداشت سوال کرد و متوقفش کرد.
جونگکوک: نه.... میرم خونه یه چیزی میخورم
بی حوصله گفت
و تهیونگ به ظرف دست نزده ی جاجانگمیون که یه نیمرو روش خودنمایی میکرد نگاهی انداخت.
تهیونگ: زیاد خریدی بیا با هم بخوریم.
بدون اینکه به جونگ کوک نگاه کنه گفت و دهنشو با دوکبوکی پر کرد.
جونگکوک: نه تهیونگ... خودت بخور
جونگ کوک رد کرد و تهیونگ چشماش رو چرخوند.
- ۹۵۲
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط