صبح آمد

صبح آمد
خورشید را بوسیدم
ترانہ ۍ دوست داشتنت را سرودم
و بر عطر شمعدانۍ هاۍ احساس
نور را بہ مهمانۍ دستانم
هدیہ آوردم...

امروز
هواۍ دوست داشتنت
بۍ بهانہ مۍ بارد
امروز را
تنها... بۍ بهانہ بتاب...
دیدگاه ها (۲)

هیچ می دانی در حسرت آغوشت می‌سوزم کاش با جرعه ایاز شهد لبانت...

زن که باشی...مردانگی ات میشود یک سوال‌.. یک علامت تعجب...!بر...

تو ماه باش بر چشمانم بتاب ... من شب مۍ شوم ، تو را در آغوش ...

من پُر از دوست داشتنِ توامپر از ذراتِ معلّقِ عشقتپر از آغوشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط