پنجاه سال بعد

پنجاه سال بعد
من با دستی لرزان
تو با گیسی سفید..
این روزها را حسرت خواهیم خورد
که چرا در مه ماندیم...
با ابرها بازی کردیم..
سردمان شد
ولی گرم نکردیم
رویای ما شدن را...
دیدگاه ها (۱)

آب و رنگ صورت ظاهر دو روزی بیش نیستحسن اخلاق جمیل از روی زیب...

🍁 صبح❣ سمفونی لبخندخداست🍁 صبحتان شاد و پر از❣ شعر و امید🍁 نک...

رفتم اما دل من مانده بر دوست هنوزمیبرم جسمی و دل در گرو اوست...

‏همیشه که نباید بنشینیم وبدی‌هایِ زندگی‌ِمان را مرور کنیمگاه...

black flower(p,301)

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط