آخرین ماه از زمستان را

آخرین ماه از زمستان را
تا بهار به انتظارت می نشینم
اما تو زودتر بیا

بیا و نگاهت را به من قرض بده
آخر نمی دانی
تنها کنجِ چشمانِ تو می توان آرام گرفت

بیا و لبخندت را به من ببخش
و مرا به مهمانی آغوشت دعوت کن

آخر نمی دانی
آغوشِ تو
گرم ترین و دنج ترین جای دنیاست
تا تمامِ برف های تنم را در آن آب کنم
تا نفسی تازه کنم
تا زمستانم به بوسه ای ختم به خیر شود

بیا
تا در قلمرو بازوانِ تو
قصرِ آرزوهایم را از نو بنا کنم

بیا که تا نیایی
دلِ من هزار راه می رود
راستی تو از کدام راه می آیی؟! _
می خواهم به پیشوازِ بهارم بیایم
می خواهم جای سبزه ها
دستانم را در دستانت گره زنم

می خواهم
قدم به قدم این مسیرِ مانده تا تو را
اسپند دود کنم

تا کور شود هر آنکه نتواند دید
قصه ی عاشقی ما را
تا چشمِ بد دور باشد
از این تقدیر
از این رسیدن ها

که من این اسفند را می خواهم
با تو عاشقی کنم

#مسلم_مک_وندی
Moslem Makvandi
#مسلم_مکوندی
#اسفند_عاشقی
#عشق#عاشقانه
#زمستان#بهار#اسفند
#دستان_تو#نگاه_تو
#آغوش_تو#چشمان_تو
دیدگاه ها (۱)

عروسک مو فرفریشو زیر بغلش گرفته بودو اومد کنارم نشستو چشمای ...

به نظرم توی زندگی هرکسی باید یه آدم خاص وجود داشته باشهیه نف...

‏‍خسته جانی هستمکه تنم رنجور ناملایمات زندگی ستاز روزهای سخت...

یادته همیشه می گفتم دوس دارم از دور ببینمت؟ بعد تو لجباز می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط