پارت 8
پارت 8
سبز صورتی
از اون روز دیگه می گذره و آنیا پارتنر الکس شد
موقعیت صبح سر کلاس
بکی: منو لوکا میخوایم کنار دریا قدم بزنیم توهم بیا باشه
آنیا:باش ولی فقط خودتون دوتا اره؟
بکی:اره بابا
لوکا هم به دامیان گفت
موقعیت فردا صبح زود
دامیان تا آنیا رو دید حسابی خوشحال شد ولی آنیا برعکس اون
اونا توی آلاچیق بودن که همه جاش بسته بود فقط چنتا پنجره داشت
که لوکا بکی داشتند اونا را میدیدن
آنیا:باورم نمیشه در قفله
دامیان: چیییییییییی
حال ندارم بقیش رو توضیح بدم
حدود ساعت ۱۰ شب شد
آنیا: آه گوشنمه
دامیان: انگاری هیچی نداریم
آنیا غش کرد حسابی گشنش بود
آخر یه کمد پر از خوراکی پیدا کردند
آنیا: بادوم زمینی ندارد
دامیان:نه نداره باید تصفیش رو برای فردا نگه داریم وگرنه از گوشنگی میمیریم
ببخشید که کم بود
سبز صورتی
از اون روز دیگه می گذره و آنیا پارتنر الکس شد
موقعیت صبح سر کلاس
بکی: منو لوکا میخوایم کنار دریا قدم بزنیم توهم بیا باشه
آنیا:باش ولی فقط خودتون دوتا اره؟
بکی:اره بابا
لوکا هم به دامیان گفت
موقعیت فردا صبح زود
دامیان تا آنیا رو دید حسابی خوشحال شد ولی آنیا برعکس اون
اونا توی آلاچیق بودن که همه جاش بسته بود فقط چنتا پنجره داشت
که لوکا بکی داشتند اونا را میدیدن
آنیا:باورم نمیشه در قفله
دامیان: چیییییییییی
حال ندارم بقیش رو توضیح بدم
حدود ساعت ۱۰ شب شد
آنیا: آه گوشنمه
دامیان: انگاری هیچی نداریم
آنیا غش کرد حسابی گشنش بود
آخر یه کمد پر از خوراکی پیدا کردند
آنیا: بادوم زمینی ندارد
دامیان:نه نداره باید تصفیش رو برای فردا نگه داریم وگرنه از گوشنگی میمیریم
ببخشید که کم بود
۱.۸k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.