چند پارتی تهیونگ پارت
چند پارتی تهیونگ پارت 2
وقتی فکر کردی خیانت کرده
ا.ت ویو
خواب بودم بیدار شدم دیدم تهیونگ داره میره بیرون تصمیم گرفتم تعقیبش
کنم آماده شد رفت پایین منم سریع آماده شدم رفتم پایین سوار ماشینامون
شدیم یهو دیدم ماشینو نگه داشت
پیاده شد
اینجا که خونه دوستم لارا
تهیونگ ویو
داشتم آماده میشدم برم کمپانی لارا دوست ا.ت زنگ زد جواب دادم
گفت سریع بیا درباره ا.ت مهم
منم رفتم رسیدم ماشینو پارک کردم
رفتم آیفون زدم درو باز کرد اومد پایین بغلم کرد تعجب کردم
ا.ت ویو
لارا تهیونگ بغل کرد بغض کردم یعنی دوستم با عشقم دارن بهم نه امکان ندارد ا.ت همچین فکری نکن بیا خوش بین باشیم
تهیونگ ویو
تعجب کردم گرفتم از خودم جداش کرم
تهیونگ : چیکار میکنی
لارا : هیچی برو سوار شو بریم کافه بهت بگم
تهیونگ : نمیشه همینجا بگی
لارا : نه بیا بریم
سوار ماشین شدیم به یه کافه رسیدیم
رفتیم داخل
تهیونگ : یه جایی بریم دید نداشته باشه نمیام کسی مارو ببینه
لارا: آها اونجا
رفتیم نشستیم و قهوه سفارش دادیم
ا.ت ویو
رفتن داخل کافه منم رفتم میز بغلشون پشت تهیونگ نشستم
تهیونگ ویو
احساس کردم یه لحظه بوی عطر ا.ت داره میاد بیخیال شدم
لارا : تهیونگ میخوام یچیز بگم در باره ا.ت
تهیونگ : خیلی خب بگو
لارا : ا.ت داره بهت خیانت میکنه
تهیونگ : امکان نداره
لارا: باورت نمیشه
لارا بهم عکس ا.ت نشون داد که یه پسر رو بغل کرده
تهیونگ : باورم نمیشه امکان نداره واقعا که ا.ت
ا.ت ویو تا اینا رو گفت احساس کردم قلبم خورد شد من هیچوقت به تهیونگ خیانت نکردم و نمیکنم حتما عکس فتوشاپ
&آشا&
وقتی فکر کردی خیانت کرده
ا.ت ویو
خواب بودم بیدار شدم دیدم تهیونگ داره میره بیرون تصمیم گرفتم تعقیبش
کنم آماده شد رفت پایین منم سریع آماده شدم رفتم پایین سوار ماشینامون
شدیم یهو دیدم ماشینو نگه داشت
پیاده شد
اینجا که خونه دوستم لارا
تهیونگ ویو
داشتم آماده میشدم برم کمپانی لارا دوست ا.ت زنگ زد جواب دادم
گفت سریع بیا درباره ا.ت مهم
منم رفتم رسیدم ماشینو پارک کردم
رفتم آیفون زدم درو باز کرد اومد پایین بغلم کرد تعجب کردم
ا.ت ویو
لارا تهیونگ بغل کرد بغض کردم یعنی دوستم با عشقم دارن بهم نه امکان ندارد ا.ت همچین فکری نکن بیا خوش بین باشیم
تهیونگ ویو
تعجب کردم گرفتم از خودم جداش کرم
تهیونگ : چیکار میکنی
لارا : هیچی برو سوار شو بریم کافه بهت بگم
تهیونگ : نمیشه همینجا بگی
لارا : نه بیا بریم
سوار ماشین شدیم به یه کافه رسیدیم
رفتیم داخل
تهیونگ : یه جایی بریم دید نداشته باشه نمیام کسی مارو ببینه
لارا: آها اونجا
رفتیم نشستیم و قهوه سفارش دادیم
ا.ت ویو
رفتن داخل کافه منم رفتم میز بغلشون پشت تهیونگ نشستم
تهیونگ ویو
احساس کردم یه لحظه بوی عطر ا.ت داره میاد بیخیال شدم
لارا : تهیونگ میخوام یچیز بگم در باره ا.ت
تهیونگ : خیلی خب بگو
لارا : ا.ت داره بهت خیانت میکنه
تهیونگ : امکان نداره
لارا: باورت نمیشه
لارا بهم عکس ا.ت نشون داد که یه پسر رو بغل کرده
تهیونگ : باورم نمیشه امکان نداره واقعا که ا.ت
ا.ت ویو تا اینا رو گفت احساس کردم قلبم خورد شد من هیچوقت به تهیونگ خیانت نکردم و نمیکنم حتما عکس فتوشاپ
&آشا&
- ۱۹.۱k
- ۲۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط