فیک تقدیر پارت 9
ا/ت:نگو دوس پسر یونا تو بودی یونگی!
یونگی:نگو شما دوتاهم دوستای صمیمیش بودین!
ا/ت:معلومه اون مث خاهرم بود!
یونگی:اونم دوس دختر من بوده!
(یک ماه بعد)
ا/ت ویو
توی این یک ماه خیلی اتفاقا افتاد
فهمیدم یونگی تهدید شده بود
البته.. من و یونگیم 1 ماهه ک قهر کردیم
خب ناراحت شدم ک بعد از 4 سال جنازه دوستمو دیدم.. فهمیدم دوس پسر دوست صمیمیم الان دوس پسر خودمه..
از کمپانی هم اومدم بیرون و تنها کسایی ک باهام حرف میزنن پسران بجز شوگا
تهیونگم گاهی اوقات هست گاهی هم نیست
پایان ا/ت ویو
لیا:هوی بزغاله بیا بریم بیرون
ا/ت:بزغاله خدتی
جم کن بریم بوسان
لیا:ناموصن؟ وایس با کوک حرف بزنم
ا/ت باش..
(مکالمه لیا و کوک)
لیا:سلام کوکی
کوک:سلام خوبی:)؟
لیا:مرسی تو خوبی؟
کوک:مرسی
لیا:کوکی میگم من و ا/ت میخام برم بوسان و..
کوک:من ک وسایلمو جم نکردم.
لیا:میخای بیاییی؟
کوک:اره
لیا:خب ما فردا میریم توعم اماده شو
کوک: باش
لیا:بایی
لیا:خو کوک هم میاد
ا/ت:اوم. بریم بار؟
لیا:ببین با یونگی قهریا ولی دوباره دردسر میشه
ا/ت:نمیشه نگران نباش
لیا:باش
ت بار:
ا/ت ویو
رفتیم بار
دوباره بوی الکل و سیگار اذیتم میکرد
خیلی هم اذیتم میکرد
من نمیدونم از بوی الکل متنفرم ولی میام بار
فاز ندارم جدا
اومدیم داخل
داشتم با لیا حرف میزدم ک یهو یونگیو با ی دختر دیدم(بخدا قصد توهین ندارم:/) یعنی چی؟ داشت با اون دختره میرقصید؟
لباس یونگی قرمز شده بود
رژ لب اون دختره هم قرمز بود
یعنی چی؟ امکان نداره
نه یونگی مست کرده چیزی نیست...
ولی
رفتاراش به ی ادم مست نمیخوره!
واییی مغزم قفل شده!
تنها کاری ک تونستم انجام بدم ب لیا گفتم
پایان ا/ت ویو
ا/ت:لیا.. اون پسری ک کنار دخترس یونگی نیست؟
لیا:خودشه! (لیا هم فهمید)
ا/ت:بنظرت مسته؟
لیا:فک نکنم.. ا/ت شی بدبخت شدی
ا/ت:خوب شد از کمپانی زدم بیرون.
لیا:اره خوب شد
یونگی ویو
ی ماه حرف نزدن با ا/ت خیلی سخت بود
اون با پسرا حرف میزد و از کمپانی اومد بیرون البته ک موقته اون بهترین استفمونه و کمپانی هم نمیخواد ک بهترین استفشو ازدس بده.
پسرا بهم گفتن دائمیه رفتن ا/ت
ولی من میدونم ک دروغه.
توی این مدت عاشق منشیم شدم..
شاید عشقم نسبت به ا/ت هوس بوده..
نمیدونم.
ایده ای ندارم
بعد از چن روز ب منشیم اعتراف کردم و اونم قبول کرد
امشب رفتیم بار
ک یهو ی دختریو دیدم
خیلی شبیه ا/ت بود..
یکم نزدیکتر رفتم
خودش بود و با لیا اومده بود
اونم منو دید و مشخص بود ناراحت شده.
عذاب وجدان گرفتم
ولی خب...
چیکار کنم؟
پایان یونگی ویو
ا/ت:(با داد) مین یونگی! من واقعا برات متاسفم! فک نمیکردم همچین ادمی باشی!
منو باش خواستم بیام عذر خواهی کنم!
یونگی:هه تو و عذر خواهی؟!
نیلا:یونگیاااا (با عشوه) این دختره کیه؟
یونگی:عشقم نمیشناسمش.. فکنم این خانم محترم زیاد مست کردن بیا بریم
نیلا:بریم اوپا
لیا ویو
حقیقتا برگام ریخ
این همون یونگی ای بود ک برا ا/ت گریه کرد وقتی مریض بود؟
امکان نداره
پایان لیا ویو
ا/ت:ل.. لیا اشت.. باه شنیدم یا یونگی گفت منو نمیشناسه؟
لیا:متاسفانه درست شنیدی.. بیا بغلم
ا/ت:هق.. هق... لیاااا من یونگیمو میخوام🥺🥺🥺
لیا:نمیشه کاریش کرد ا/ت شی
اشکال نداره
ا/ت:(باداد) یعنی چی ک اشکال نداره الان اگه کوک با خودت اینکارو کنه خوشحال میشی؟
لیا:معلومه ک نه! ا/ت بیا بریم خونه..
یونگی:نگو شما دوتاهم دوستای صمیمیش بودین!
ا/ت:معلومه اون مث خاهرم بود!
یونگی:اونم دوس دختر من بوده!
(یک ماه بعد)
ا/ت ویو
توی این یک ماه خیلی اتفاقا افتاد
فهمیدم یونگی تهدید شده بود
البته.. من و یونگیم 1 ماهه ک قهر کردیم
خب ناراحت شدم ک بعد از 4 سال جنازه دوستمو دیدم.. فهمیدم دوس پسر دوست صمیمیم الان دوس پسر خودمه..
از کمپانی هم اومدم بیرون و تنها کسایی ک باهام حرف میزنن پسران بجز شوگا
تهیونگم گاهی اوقات هست گاهی هم نیست
پایان ا/ت ویو
لیا:هوی بزغاله بیا بریم بیرون
ا/ت:بزغاله خدتی
جم کن بریم بوسان
لیا:ناموصن؟ وایس با کوک حرف بزنم
ا/ت باش..
(مکالمه لیا و کوک)
لیا:سلام کوکی
کوک:سلام خوبی:)؟
لیا:مرسی تو خوبی؟
کوک:مرسی
لیا:کوکی میگم من و ا/ت میخام برم بوسان و..
کوک:من ک وسایلمو جم نکردم.
لیا:میخای بیاییی؟
کوک:اره
لیا:خب ما فردا میریم توعم اماده شو
کوک: باش
لیا:بایی
لیا:خو کوک هم میاد
ا/ت:اوم. بریم بار؟
لیا:ببین با یونگی قهریا ولی دوباره دردسر میشه
ا/ت:نمیشه نگران نباش
لیا:باش
ت بار:
ا/ت ویو
رفتیم بار
دوباره بوی الکل و سیگار اذیتم میکرد
خیلی هم اذیتم میکرد
من نمیدونم از بوی الکل متنفرم ولی میام بار
فاز ندارم جدا
اومدیم داخل
داشتم با لیا حرف میزدم ک یهو یونگیو با ی دختر دیدم(بخدا قصد توهین ندارم:/) یعنی چی؟ داشت با اون دختره میرقصید؟
لباس یونگی قرمز شده بود
رژ لب اون دختره هم قرمز بود
یعنی چی؟ امکان نداره
نه یونگی مست کرده چیزی نیست...
ولی
رفتاراش به ی ادم مست نمیخوره!
واییی مغزم قفل شده!
تنها کاری ک تونستم انجام بدم ب لیا گفتم
پایان ا/ت ویو
ا/ت:لیا.. اون پسری ک کنار دخترس یونگی نیست؟
لیا:خودشه! (لیا هم فهمید)
ا/ت:بنظرت مسته؟
لیا:فک نکنم.. ا/ت شی بدبخت شدی
ا/ت:خوب شد از کمپانی زدم بیرون.
لیا:اره خوب شد
یونگی ویو
ی ماه حرف نزدن با ا/ت خیلی سخت بود
اون با پسرا حرف میزد و از کمپانی اومد بیرون البته ک موقته اون بهترین استفمونه و کمپانی هم نمیخواد ک بهترین استفشو ازدس بده.
پسرا بهم گفتن دائمیه رفتن ا/ت
ولی من میدونم ک دروغه.
توی این مدت عاشق منشیم شدم..
شاید عشقم نسبت به ا/ت هوس بوده..
نمیدونم.
ایده ای ندارم
بعد از چن روز ب منشیم اعتراف کردم و اونم قبول کرد
امشب رفتیم بار
ک یهو ی دختریو دیدم
خیلی شبیه ا/ت بود..
یکم نزدیکتر رفتم
خودش بود و با لیا اومده بود
اونم منو دید و مشخص بود ناراحت شده.
عذاب وجدان گرفتم
ولی خب...
چیکار کنم؟
پایان یونگی ویو
ا/ت:(با داد) مین یونگی! من واقعا برات متاسفم! فک نمیکردم همچین ادمی باشی!
منو باش خواستم بیام عذر خواهی کنم!
یونگی:هه تو و عذر خواهی؟!
نیلا:یونگیاااا (با عشوه) این دختره کیه؟
یونگی:عشقم نمیشناسمش.. فکنم این خانم محترم زیاد مست کردن بیا بریم
نیلا:بریم اوپا
لیا ویو
حقیقتا برگام ریخ
این همون یونگی ای بود ک برا ا/ت گریه کرد وقتی مریض بود؟
امکان نداره
پایان لیا ویو
ا/ت:ل.. لیا اشت.. باه شنیدم یا یونگی گفت منو نمیشناسه؟
لیا:متاسفانه درست شنیدی.. بیا بغلم
ا/ت:هق.. هق... لیاااا من یونگیمو میخوام🥺🥺🥺
لیا:نمیشه کاریش کرد ا/ت شی
اشکال نداره
ا/ت:(باداد) یعنی چی ک اشکال نداره الان اگه کوک با خودت اینکارو کنه خوشحال میشی؟
لیا:معلومه ک نه! ا/ت بیا بریم خونه..
۱۱.۳k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱