دلم یک غریبه میخواهد خیلی غریبه آنقدر که فقط گوش شنوای

دلم یک غریبه می‌خواهد، خیلی غریبه. آنقدر که فقط گوش شنوای حرف‌هام باشد بدون هرگونه سوگیری و قضاوتی. بدون آنکه بداند چه کسی هستم و از کدام سرزمین! بدون ‌آنکه چراییِ کارها و حرف‌ها و رفتارهام برایش مهم باشد.
دلم یک #غریبه می‌خواهد که روبرویش بنشینم و فقط حرف بزنم. از تمام چیزهایی که نمی‌توان از آن‌ها با کسی حرف زد، از تمام احساسات خارق‌العاده‌ای که دارم، تمایلاتی که در هزارتوی دلم پنهان کرده‌ام و تصورات عجیبی که از آدم‌ها و جهان دارم. من حرف بزنم و او گوش کند، من گلایه کنم از همه چیز و او فقط #سکوت کند، من بغض کنم و او بی‌آنکه بپرسد چرا؛ دستانم را میان دست‌هاش بگیرد و سعی کند آرامم کند. من بزنم زیر گریه، بی‌آنکه بترسم ضعیف خطاب شوم. از تمام ترس‌ها، کدورت‌ها، و دلتنگی‌هام حرف بزنم و او فقط تماشا کند.
دوست دارم غریبه‌ای پذیرای تمام بخش‌های سرکوب شده‌ی وجودم باشد، پذیرای تمام دردهایی که ابراز نکردم، حرف‌هایی که نگفتم و بغض‌هایی که برای حفظ ظاهر، بلعیدم.
دوست دارم میان بازوان یک غریبه، به اندازه‌ی هزار سال گریه کنم.
آرام که شدم، به یکدیگر لبخند بزنیم و برای همیشه از هم دور شویم.
و هرگز دوباره حتی از روی اتفاق، به هم برخورد نکنیم. و او هرگز دلش نخواهد بداند من چه کسی بودم، از کجا می‌آمدم و برای چه اینقدر دلم گرفته بود...

#فانتزی_های_یک_ذهن_مشوش
#غریبه_ستاره_دخترونه_دلنویس


#Setareh_baroon
#Hamisheh_sabz
#Mistress_of_the_Moon
دیدگاه ها (۰)

من سرم را شیره می مالم که یادت نیستم ؛پشتِ حجمِ بی خیالی دوس...

‌دوست‌ داشتنت؛پیراهن من‌‌ است..می‌ پوشم و از یاد می‌برمکه جه...

قدرت تحمل هرکس را از میزان سکوتش بسنجیدآنان که هیاهو میکنندب...

یک روز من هم به جای دوست داشتن، دوست داشته می‌شوم.کاش آن وقت...

千卂ㄒ乇 ۲卩卂尺ㄒ : ۷غرغر کنان گفتم:دیگه نصف راه رو رفتیم میخوای بر...

"پارت دوم""یادگاری از تاریکی"تو افکارم غرق بودم که ناگهان صد...

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط