من سرم را شیره می مالم که یادت نیستم

من سرم را شیره می مالم که یادت نیستم ؛
پشتِ حجمِ بی خیالی دوستت دارم هنوز . .🥲

#عاشقانه_خاص





می‌خوام آنقدر خوشبخت بشیم که تو هفتاد سالگی ، تو رویِ تختِ چوبیِ کنار حوض بشینی، شاملو بخونی و پیپ بکشی ، من با پیرهن چین‌دار بلندِ گلگلی و دوتا فنجون چای دارچين بیام کنارت بشینم.
#طو شاملو بخونی و من با قیچی و شونه کوچیکم موهایِ یکدست سفیدت رو مرتب کنم و شنلِ رویِ دوشم رو بپیچم دورت تا سردت نشه. تو #شاملو بخونی و از وضعِ کارِ پسرمون تعریف کنی و من ها کنم رو شیشه‌های گردِ عینکت
و با گوشه پیرهنم تمیزش کنم.
تو شاملو بخونی و چای دارچینت رو با نبات مزه‌مزه کنی و
من خبر بارداری دختر کوچیکمون رو بهت بدم. می‌خوام انقدر #خوشبخت بشیم که تا هفتاد سالگی‌ پابه‌پایِ هم مو سفید کنیم و #آرامش نفس بکشیم. از همون خوشبخت‌هایِ واقعی که برای سردرد همدیگه هم دلهره می‌گیرن، حرفی از رفتن و نبودن نمی‌زنن. دعوا و درد هم دارن اما #نمک زندگیشونه.
که تو شاملو بخونی و من چایی دارچین برات دم کنم.
دلبر جان تو بمان ...
خوشبخت شدنت با من🎀

#عاشقانه_ستاره_باروون
#شور_شیرین_عشق


#Setareh_baroon
#Hamisheh_sabz
#Mistress_of_the_Moon
دیدگاه ها (۰)

‌دوست‌ داشتنت؛پیراهن من‌‌ است..می‌ پوشم و از یاد می‌برمکه جه...

میگم اون نسیم خنکی هست کهبعد از بارون از پنجره میاد داخل؟ #ط...

دلم یک غریبه می‌خواهد، خیلی غریبه. آنقدر که فقط گوش شنوای حر...

قدرت تحمل هرکس را از میزان سکوتش بسنجیدآنان که هیاهو میکنندب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط