خاکستر عشق پارت ۱۸
خاکستر عشق پارت ۱۸
ا.ت:آره عزیزم خوبم فقط یکم خسته ام
کوک بلندم کرد و بردم خونه و گذاشتم رو کاناپه جویی هم پیشم نشست با جویی کلی بازی کردیم خیلی دوستش دارم و خیلی خوشحالم میکنه بچه ی کیوتیه خیلیم خوشگله
بعد کلی بازی کردن خسته شدیم و همونطوری رو کاناپه خوابمون برد ...
پایان ا.ت ویو
کوک ویو
رفته بودم پیش آجوما و مشغول غذا بودم که صدای ا.ت جویی نیومد فکر کردم رفتن بیرون یا حیاط رفتم ببینم چیکار میکنن ک دیدم رو کاناپه خوابشون برده که بی اختیار خندم گرفت ا.ت رو بلند کردم بردمش تو اتاق و جویی رو هم گذاشتم اتاق مهمون و گونه اش رو بوسیدم
پایان کوک ویو
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم دیدم تو اتاقم رفتم بیرون دیدم کوک نشسته رو کاناپه داره تلویزیون میبینه
ا.ت:کوک جونگکوک
کوک: بله اوه ا.ت مگه جیمین و تهیونگ نگفتن ک نباید راه بری
ا.ت: خب دیگه منگل منم صدات کردم کمکم کنی
کوک: آهان اومدم صبر کن تو به من گفتی منگل همونجا بمون نمیام
ا.ت:عایششش کوکی نمیای این خانم کوچولوی کیوت رو ببری 🥺🥺
کوک:* ویی چه کیوت شد ولی ن قول قیافشو نمیخورم بذار یکم اذیتش کنم* نوچ نمیام
ا.ت: اوففف اوک خودم میام داشتم راه میرفتم ک زیر دلم تیر کشید ولی گشنم بود تحمل کردم و آروم آروم پله هارو پایین میرفتم ولی خیلی دل درد داشتم که اشکام سرازیر شدن
کوک: ا.ت صبر کن بذار بیام نیا همونجا وایسا
ا.ت:نمی..آههه آیییی ..خواد اگه..می..خواستی ....آیی اولش ...میو..مدی
کوک: بی توجه به حرفای ا.ت بغلش کردم و بردمش پایین و گذاشتمش رو کاناپه که دیدم دستش رو کمرشه ا.ت گریه نکن ببخشید میخواستم سرکارت بذارم
ا.ت:اشکال نداره دردم گرفت واسه همین *کشیدن دماغ*
کوک:ا.ت کمرت چیشده
ا.ت: عام هیچی چیزی نشده
کوک:ا.ت راستشو بگو چیشده
ا.ت: چیزی نشده حالم خوبه
کوک: داشت دستشو از کمرش میکشید ک آستینش رفت بالا و کبودی رو دستشو دیدم ا.ت که کمرت چیزی نشده ن حتما دستتم گریم هستش دیگه؟؟
ا.ت: عایششش اوک کتک خوردم راحت شدی خرگوش عضله ای
کوک:آره جوجه ی زبون دراز
ا.ت: خودتی بی ادب
کوک: 😑😑😑خدای ادب لی ا.ت
ا.ت: بله بله خودمم
ا.ت:آره عزیزم خوبم فقط یکم خسته ام
کوک بلندم کرد و بردم خونه و گذاشتم رو کاناپه جویی هم پیشم نشست با جویی کلی بازی کردیم خیلی دوستش دارم و خیلی خوشحالم میکنه بچه ی کیوتیه خیلیم خوشگله
بعد کلی بازی کردن خسته شدیم و همونطوری رو کاناپه خوابمون برد ...
پایان ا.ت ویو
کوک ویو
رفته بودم پیش آجوما و مشغول غذا بودم که صدای ا.ت جویی نیومد فکر کردم رفتن بیرون یا حیاط رفتم ببینم چیکار میکنن ک دیدم رو کاناپه خوابشون برده که بی اختیار خندم گرفت ا.ت رو بلند کردم بردمش تو اتاق و جویی رو هم گذاشتم اتاق مهمون و گونه اش رو بوسیدم
پایان کوک ویو
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم دیدم تو اتاقم رفتم بیرون دیدم کوک نشسته رو کاناپه داره تلویزیون میبینه
ا.ت:کوک جونگکوک
کوک: بله اوه ا.ت مگه جیمین و تهیونگ نگفتن ک نباید راه بری
ا.ت: خب دیگه منگل منم صدات کردم کمکم کنی
کوک: آهان اومدم صبر کن تو به من گفتی منگل همونجا بمون نمیام
ا.ت:عایششش کوکی نمیای این خانم کوچولوی کیوت رو ببری 🥺🥺
کوک:* ویی چه کیوت شد ولی ن قول قیافشو نمیخورم بذار یکم اذیتش کنم* نوچ نمیام
ا.ت: اوففف اوک خودم میام داشتم راه میرفتم ک زیر دلم تیر کشید ولی گشنم بود تحمل کردم و آروم آروم پله هارو پایین میرفتم ولی خیلی دل درد داشتم که اشکام سرازیر شدن
کوک: ا.ت صبر کن بذار بیام نیا همونجا وایسا
ا.ت:نمی..آههه آیییی ..خواد اگه..می..خواستی ....آیی اولش ...میو..مدی
کوک: بی توجه به حرفای ا.ت بغلش کردم و بردمش پایین و گذاشتمش رو کاناپه که دیدم دستش رو کمرشه ا.ت گریه نکن ببخشید میخواستم سرکارت بذارم
ا.ت:اشکال نداره دردم گرفت واسه همین *کشیدن دماغ*
کوک:ا.ت کمرت چیشده
ا.ت: عام هیچی چیزی نشده
کوک:ا.ت راستشو بگو چیشده
ا.ت: چیزی نشده حالم خوبه
کوک: داشت دستشو از کمرش میکشید ک آستینش رفت بالا و کبودی رو دستشو دیدم ا.ت که کمرت چیزی نشده ن حتما دستتم گریم هستش دیگه؟؟
ا.ت: عایششش اوک کتک خوردم راحت شدی خرگوش عضله ای
کوک:آره جوجه ی زبون دراز
ا.ت: خودتی بی ادب
کوک: 😑😑😑خدای ادب لی ا.ت
ا.ت: بله بله خودمم
۳.۰k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.