بازی عشق کلک داشت نمی دانستم

بازی عشق کلک داشت نمی دانستم
غم آن سر به فلک داشت نمی دانستم
با نگاهی دل دیوانه،گرفتار شد
سفره عشق، نمک داشت نمی دانستم
دل من صافتر از آینه، اما دل او
شیشه ای بود که لک داشت نمی دانستم
به وفاداری من آنکه زمن ساده گذشت
...
دیدگاه ها (۵)

دستت را به من بدهتا بگیرمنبض اضطرابت راتا آرام کنمپریشانی اح...

...

ﺳﻬــﻢِ ﻣَــﻦ ﺍﺯ ﺩُﻧﯿــــــــــــﺎﻧﺪﺍﺷﺘـــــﻦ ﺍﺳﺘــــــــــــ...

دو راهیه سختیه...!وقتی ندونی محرمشی یا مزاحمش...وقتی ندونی م...

🌿 پست‌های ویژه 🌿🌿 در ژرفای درد، نوری پنهان است 🌿✨فصل دوم — ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط