وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
دیدگاه ها (۱)

عزیزی میگفت جای گیاهِ بامبو را که عوض کنی دیگر رشد نمیکند؛پژ...

هی شب می شود هی خوابم نمی برد هی شب می شود هی خوابم نمی برد ...

با تو حکایتی دگر....😍 🗣

اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم؟#مولانا

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

🍁🧡#پاییز‌بهاریست‌ک‌عاشق‌شده‌است🧡🍁خودت هم خوب میدانی چه #دشوا...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط