پارت ۶ فیک جونگکوک
پارت ۶ فیک جونگکوک
<چند روز بعد>
ا/ت ویو
خیلی دلم برای کوک تنگ شده!
ینی بهش زنگ بزنم؟
نه بیخیال اون خیلی باهام بد حرف زد
که دیدی یه شماره ناشناس بهت پیام داد
ناشناس:های لیدی!
ا/ت:بفرما؟!!
ناشناس:چند دیقه دیگه جلو در خونتم اگه نیای پایین مجبورت میکنم بیای!
ا/ت:گمشو بابا
بعد چند دیقه آیفون خونت زنگ خورد
یه پسر با ماسک همراه سه تا بادیگارد تو تصویر بودن
گوشی رو برداشتم:بله؟؟
پسره:ا/ت خانم؟
ا/ت: بله بفرمایید؟
پسره:میشه چند لحظه تشریف بیارید پایین؟؟
ا/ت:بله یه چند دیقه صبر کنید
بعد چند دقیقه میری پایین
ا/ت:بله؟
پسره به بادیگاردا اشاره میکنه و اونا بزور میندازنم تو ون
خیلی مقاومت کردم اما اونا زورشون خیلی از من بیشتر بود
من نشستم تو ون و پسره هم اومد نشست جلوم
ماسکشو درآورد قیافش جذاب بود اما لاشی بودن ازش میبارید
ا/ت:چی میخوای ازم؟؟
پسره:خودتو!
ا/ت:مگه من عروسکم؟؟
پسره:من که هان سه او جون هستم تورو نمیدونم!(ربطی به بازیگر سریال زیبای حقیقی نداره..فقط از اسمش استفاده میکنیم)
ا/ت:چجوری میتونی تو اقن وضعیت جک بگی؟؟
سه:مگه وضعیتت چشه؟؟
ا/ت:تو رسما داری آدم ربایی میکنی!
سه:آدم ربایی نمیکنم!آدم خریداری میکنم
ا/ت:چی میگی تو؟؟فک کردی من کی ام؟فک کردی آدمیم که به همین راحتی واسه کسی بشم؟؟
سه:حالا میبینیم!
ا/ت تو دلش:وای این دیوونه کیه گیر من افتاده
میرسین به یه عمارت
پیاده میشین و وارد عمارت میشین
ا/ت رو به سه:خب که چی؟چرا منو آوردی اینجا؟الان من مال تو اوزگَل شدم؟؟
سه:درست صحبت کن!اوزگَل عمته سلیطه!
ا/ت:من سلیطم؟؟یه سلیطه ای نشونت بدم
هجوم میبری سمتش که بزنیش یهو یکی از پشت میگیرتت
ادامه دارد...
پارت بعد ۱۰ لایک
#بی_تی_اس
<چند روز بعد>
ا/ت ویو
خیلی دلم برای کوک تنگ شده!
ینی بهش زنگ بزنم؟
نه بیخیال اون خیلی باهام بد حرف زد
که دیدی یه شماره ناشناس بهت پیام داد
ناشناس:های لیدی!
ا/ت:بفرما؟!!
ناشناس:چند دیقه دیگه جلو در خونتم اگه نیای پایین مجبورت میکنم بیای!
ا/ت:گمشو بابا
بعد چند دیقه آیفون خونت زنگ خورد
یه پسر با ماسک همراه سه تا بادیگارد تو تصویر بودن
گوشی رو برداشتم:بله؟؟
پسره:ا/ت خانم؟
ا/ت: بله بفرمایید؟
پسره:میشه چند لحظه تشریف بیارید پایین؟؟
ا/ت:بله یه چند دیقه صبر کنید
بعد چند دقیقه میری پایین
ا/ت:بله؟
پسره به بادیگاردا اشاره میکنه و اونا بزور میندازنم تو ون
خیلی مقاومت کردم اما اونا زورشون خیلی از من بیشتر بود
من نشستم تو ون و پسره هم اومد نشست جلوم
ماسکشو درآورد قیافش جذاب بود اما لاشی بودن ازش میبارید
ا/ت:چی میخوای ازم؟؟
پسره:خودتو!
ا/ت:مگه من عروسکم؟؟
پسره:من که هان سه او جون هستم تورو نمیدونم!(ربطی به بازیگر سریال زیبای حقیقی نداره..فقط از اسمش استفاده میکنیم)
ا/ت:چجوری میتونی تو اقن وضعیت جک بگی؟؟
سه:مگه وضعیتت چشه؟؟
ا/ت:تو رسما داری آدم ربایی میکنی!
سه:آدم ربایی نمیکنم!آدم خریداری میکنم
ا/ت:چی میگی تو؟؟فک کردی من کی ام؟فک کردی آدمیم که به همین راحتی واسه کسی بشم؟؟
سه:حالا میبینیم!
ا/ت تو دلش:وای این دیوونه کیه گیر من افتاده
میرسین به یه عمارت
پیاده میشین و وارد عمارت میشین
ا/ت رو به سه:خب که چی؟چرا منو آوردی اینجا؟الان من مال تو اوزگَل شدم؟؟
سه:درست صحبت کن!اوزگَل عمته سلیطه!
ا/ت:من سلیطم؟؟یه سلیطه ای نشونت بدم
هجوم میبری سمتش که بزنیش یهو یکی از پشت میگیرتت
ادامه دارد...
پارت بعد ۱۰ لایک
#بی_تی_اس
۳.۰k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.