پارت نهم 4معشوقه
پارت نهم 4معشوقه
ویو ته:
بعد از اینکه صاحب خونه رفت ا/ت بهم زنگ زد و گفت: صاحب خونه رفت تصفیه حساب کردی منم گفتم اره رفت پولم را دادم یه ذره شرکت کار دارم شب دیر وقت می یام تو شامت را بخور و بخواب باشه
ا/ت: باشه ته (هنوز حالا رفته خونش تازه بهش هم میگه ته چقدر این ا/ت پرو)
تهیونگ: خداحافظ
ا/ت: خداحافظ
شب ساعت 12:00
ا/ت: تهیونگ دیر کرده بود منم شامم رو خوردمو رفتم توی اتاقم و روی تختم دراز کشیدم گوشیم را برداشتم به تهیونگ پیام دادم که چرا نمی یایی خونه یهو یه صدایی امد منم از کنجکاوی بلند شدم و رفتم ببینم کیه که یهو با کسی برخورد کردم چراغو روشن کردم دیدم تهیونگه
تهیونگ: رفتم داخل خونه یهو با ا/ت برخورد کردم
ا/ت: تهیونگ کجا بودی تا این وقت شب
تهیونگ: شرکت بودم گفتم بهت که
ا/ت: اره گفتی ولی تا این وقت شب کسه دیگه ای نیست فقط تویی جیمین نیس
تهیونگ: اره دیگه کارم طول کشی نه نیس چه کار جیمین داری
ا/ت: هیچی کارش ندارم فقط دلم براش تنگ شده بود حالا فردا می بینمش
تهیونگ: اهان اره. فردا می بینیش
فردا صبح:
ا/ت: صبح بیدار شدم انگار یه کسی منو بغل کرده بود چشمام رو باز کردم دیدم تهیونگ بغلم خوابیده اروم جوری بلند شدم که بیدار نشه رفتم دستشویی کارام را کردم رفتم تو اتاقم دیدم تهیونگ نیس رفتم پایین دیدم تهیونگ روی میز نشسته داره صبحانه می خوره
تهیونگ: ع ا/ت بیدار شدی زود برو اماده شو بیا صبحانه بخور بریم شرکت دیرمون میشه زود باش
ا/ت: باش من برم اماده شم
تهیونگ: عوم باشه برو
ا/ت: رفتم یه لباس دامن دار مشکی پوشیدم موهامو شونه کردو و بستم رفتم پایین سر میز صبحانه رو با تهیونگ خوردیم و سوار واشین شدیم و بعد از 10مینی رسیدیم شرکت ماشین وایستاد ماشین بغلیمون جیمین بود پیاده شد منم سریع پیاده شدم و دویدم پیشش از پشت بغلش کردم
جیمین: از ماشین که پیاده شدم داشتم میرفتم یهو یکی از پشت بغلم کرد
ویو ته:
بعد از اینکه صاحب خونه رفت ا/ت بهم زنگ زد و گفت: صاحب خونه رفت تصفیه حساب کردی منم گفتم اره رفت پولم را دادم یه ذره شرکت کار دارم شب دیر وقت می یام تو شامت را بخور و بخواب باشه
ا/ت: باشه ته (هنوز حالا رفته خونش تازه بهش هم میگه ته چقدر این ا/ت پرو)
تهیونگ: خداحافظ
ا/ت: خداحافظ
شب ساعت 12:00
ا/ت: تهیونگ دیر کرده بود منم شامم رو خوردمو رفتم توی اتاقم و روی تختم دراز کشیدم گوشیم را برداشتم به تهیونگ پیام دادم که چرا نمی یایی خونه یهو یه صدایی امد منم از کنجکاوی بلند شدم و رفتم ببینم کیه که یهو با کسی برخورد کردم چراغو روشن کردم دیدم تهیونگه
تهیونگ: رفتم داخل خونه یهو با ا/ت برخورد کردم
ا/ت: تهیونگ کجا بودی تا این وقت شب
تهیونگ: شرکت بودم گفتم بهت که
ا/ت: اره گفتی ولی تا این وقت شب کسه دیگه ای نیست فقط تویی جیمین نیس
تهیونگ: اره دیگه کارم طول کشی نه نیس چه کار جیمین داری
ا/ت: هیچی کارش ندارم فقط دلم براش تنگ شده بود حالا فردا می بینمش
تهیونگ: اهان اره. فردا می بینیش
فردا صبح:
ا/ت: صبح بیدار شدم انگار یه کسی منو بغل کرده بود چشمام رو باز کردم دیدم تهیونگ بغلم خوابیده اروم جوری بلند شدم که بیدار نشه رفتم دستشویی کارام را کردم رفتم تو اتاقم دیدم تهیونگ نیس رفتم پایین دیدم تهیونگ روی میز نشسته داره صبحانه می خوره
تهیونگ: ع ا/ت بیدار شدی زود برو اماده شو بیا صبحانه بخور بریم شرکت دیرمون میشه زود باش
ا/ت: باش من برم اماده شم
تهیونگ: عوم باشه برو
ا/ت: رفتم یه لباس دامن دار مشکی پوشیدم موهامو شونه کردو و بستم رفتم پایین سر میز صبحانه رو با تهیونگ خوردیم و سوار واشین شدیم و بعد از 10مینی رسیدیم شرکت ماشین وایستاد ماشین بغلیمون جیمین بود پیاده شد منم سریع پیاده شدم و دویدم پیشش از پشت بغلش کردم
جیمین: از ماشین که پیاده شدم داشتم میرفتم یهو یکی از پشت بغلم کرد
۶۰.۵k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲