عررررر تایی شدیییییم

ᴡʜᴇɴ ᴜ ᴡᴇʀᴇ ᴛʜᴇ ⁸ᵀᴴ ᴍᴇᴍᴍʙᴇʀ
ᴘ⁴

عررررر ۵۰۰ تایی شدیییییم🤍🫰🏻🫰🏻

جیمین«رسیدیم کمپانی مثل همیشه خبر نگارا و فنا جلو در کمپانی تجمع کرده بودن بادیگاردا اونارو دور میکردن ولی فنا زیادی فشار آوردن وبه جانگ‌می که پشت سر هممون بود برخورد کردن کع تعادلش رو از دست داد و افتاد داشت بین اون همه فن و خبر نگار له می‌شد به ته رفتیم بهش کمک کنیم«حالت خوبه؟...خواست بلند شه ولی افتاد که گرفتمش«چی شد!!؟
جانگ‌می «پام...پام درد میکنه..... کم مونده بود اشکم در بیاد به کمک جیمین وارد کمپانی شدیم و به سمت سالن تمرین رفتیم روی زمین نشستم و پامو نگاه کردم یه کم کبود شده بود جیمین که این صحنه رودید گفت«الان میرم پزشک بیارم
جیمین«رفتم پزشک آوردم نگاه کرد یه صندلی هم بردم تا بشینه
پزشک«چیز مهمی نیس امروز رو استراحت کنه خوب میشه
نامجون«ممنون
جانگ‌می «یعنی نمیتونم امروز تمرین کنم.....چرا به کمک جیمین روی صندلی که آورده بود نشستم و مشغول نگاه کردن اعضا شدم ....تمرین تموم شد«خسته نباشید
جی هوپ«ممنون
ته«پات چطوره؟
جانگ‌می«وقتی اینطوری نگرانم میشدن خوشحال بودم ولی دیگه نمیتونستم ازشون مخفی کنم باید امشب بهشون میگفتم«خوبه....بريم خونه خسته شدم
نامجون«باشه
جانگ‌می «بلند شدم ولی پام هنوز یه کمی درد میکرد ولی قابل تحمل بود سوار ون شدیم و رفتیم لباس عوض کردیم و رفتیم حال رو مبل ها نشستیم
جین«غذا نداریم
شوگا«سفارش بده
جین«خب چی میخورین
همه«پیتزااااااا
جین«باشه .....پنج تا پیتزا دونفره سفارش دادم
جانگ‌می«میخوام یه چیز خیلی مهم بهتون بگم
نامجون«خب بگو
هایمین«خب یعنی بگم...نگم...بگم...نگم...نمیگم دلم نمیخواد نزدیک کنسرت حالشون رو خراب کنم«نه ولش کن چیز خاصی نیست بعدا میگم
جین«باشه ولی بگیااا
جانگ‌می «باشه...بعد چند مین پیتزا هامون رسید و شروع کردیم به خوردن...داشتیم آشغالا رو جمع کرده بودیم...آشغالا رو برداشتم و فتم دمپایی بپوشم که بو کوک گفتم«کوک تو هم بیا میترسم
کوک«باشه
جانگ‌می «آشغالا رو انداختم داخل آشغالدونی«کوک..بپر برو ت آشغالا
کوک«چرا؟
جانگ‌می «چون الان ماشین آشغال بری میاد آشغالا رو ببره
کوک«ببینم منظورش چیه«یاااااااا به من میگی آشغال
جانگ‌می«بدو بدو رفتم خونه و رفتم پشت نامجون و جین قایم شدم«نامجون هیوووونگ.....سوکجین هیوونننگ....کمک
نامجون«چی شده.....حرفم که تموم شد با قیافه کیوت و اعصبانی کوک مواجه شدم
کوک«می‌ترسی رفتی پشت نامجون « هیووونگ اون به من گفت آشغال....و الکی ادای گریه در آوردم
هایمین«هیییییییی
جین«باشه باشه بس کنید این بچه بازیاتونو
کوک،جانگ‌می«مگه ما بچه های شما نیستیم؟و قیافه مظلوم
جین«باشه بابا اصلا شما خوبین

شرط پارت بعد :
لایک ۳۰
دیدگاه ها (۰)

ᴡʜᴇɴ ʏᴏᴜ ᴡᴇʀᴇ ᴛʜᴇ ⁸ᵀᴴ ᴍᴇᴍᴍʙᴇʀ..~ᴘ⁵جین«باشه باشه بس کنید این ...

ᴡʜᴇɴ ʏᴏᴜ ᴡᴇʀᴇ ᴛʜᴇ ⁸ᵀᴴ ᴍᴇᴍᴍʙᴇʀ..ᴘجیمین«وقتی دوباره جانگ‌می رو...

ᴡʜᴇɴ ʏᴏᴜ ᴡᴇʀᴇ ᴛʜᴇ ⁸ᵀᴴ ᴍᴇᴍᴍʙᴇʀ..ᴘ³من ذوققق میکنمممم ، مرسیییی...

گایز توجه کنین

پارت ۲۶جین: به یونگ هو زنگ بزن ازش حرف بکش جیمین: باشه ویو ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط