هت وارث

هـ؋ـت وارث🍷
Part22
با سرعت کشو رو باز کرد و یه جا قرص در آورد و با یه لیوان سمت اتاق کیم راه رفت .کیم شاید خوب بوده باشه که بهش بگم پدر .
بدون مکث پشت سر آجوما رفتم .پدر تو عرق کم مونده بود غرق بشه .با عجله دارو هارو بهش دادن ولی بازم حالش بد بود .نگاهی به اطراف انداختم .اتاقش پر بود از کلی عکس .جدی این مرد کی بود ؟
سمت پدر رفتم .بی اختیار دستم رو روی صورتش گذاشتم از تب داشت میمرد.
لحظاتی محو زیبایی چهره ی مردونه اش شده بودم جوری که بیرون رفتن بقیه رو از اتاق متوجه نشدم .نگاهم رو به بدن بی روحش کشوندم .ظاهری مردونه با اندامی مردونه .دستم رو از صورتش به سمت دستاش بردم .یهو دستم رو گرفت .دستاش انقدر بزرگ بود که با یه مشت کل دستم داخل دستش جا گرفت .سرم رو به سمتش برگردونم با چشمای نیمه باز نگام میکرد .انگار حال حرف زدن نداشت .لبخند محوی روی لبش اومد ،آروم لب زد و با صدای که به سختی میشد شنید گفت:
تهیونگ: اینجا چیکار میکنی؟
صداش اینقدر آروم بود که نشنیدم و سرم رو نزدیک بردم که صداش رو بشنوم .
ا/ت:ها؟
تهیونگ: گفتم اینجا چیکار میکنی؟
نفسی بیرون دادم ‌.:
ا/ت:اومدم ببینم حالت چطوره؟
چشماش رو لحظه ی بست .انگار درد داشت و اخماش درهم رفت .با همون صورت درهم رفته گفت:
تهیونگ: خودت چی؟حالت خوبه؟
سری یه علامت آره تکون دادم که مشکوک نگام کرد .دستش رو به سختی بالا آورد و روی پیشونیم گذاشت:
تهیونگ: تب داری !دارو خوردی؟
با چشمای گرد شده گفتم:
ا/ت:آره ...دارو خوردم .نگران نباشید .
دستش رو پایین برد و با چشمای نیمه باز و صدای با خراش گفت:
تهیونگ: خیالم راحت شد .
صورت خسته اش لحظه ی به چشمام خیره موند .آروم گفت:
تهیونگ: دیشب جور دیگه ی تغییرم دادی !
با حرفش چشمام...
ادامه دارد
دیدگاه ها (۱)

هـ؋ـت وارث🍷Part23از تعجب گرد شد .با تردید و شک گفتم:ا/ت:منظو...

هـ؋ـت وارث🍷Part24کسی بود که دلش از پنبه هم نرم تر بود !خدای ...

هـ؋ـت وارث🍷Part21آجوما از همه چیز کیم خبر داشت ،پس شاید میدو...

هـ؋ـت وارث🍷Part20و با دستام سرش رو نوازش میکردم .با گریه ادا...

love Between the Tides²⁷بهش ضربه میزدم ولی ولم نمیکرد ادامه ...

love Between the Tides¹⁶(اهمیت دادن تهیونگ به ا/ت) بدون هیچ ...

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط